و بر رکن شمالی
مسجد رواقی نیکوست و قبه ای بزرگ نیکو و بر قبه نوشته است که هذا محراب زکريا
النبی علیه السلم و گويند او اين جا نماز کردی پیوسته ، و بر ديوار شرقی در میان
جای مسجد درگاهی عظیم است به تکلف ساخته اند از سنگ منهدم که گويی از
سنگ يکپاره تراشیده اند به بالی پنجاه گز و پهنای سی گز و نقاشی و نقاری کرده و
ده در نیکو بر آن درگاه نهاده چنان که میان هر دو در به يک پايه بیش نیست و بر درها
تکلف بسیار کرده از آهن و برنج دمشق و حلقه ها و میخ ها بر آن زده و گويند اين
درگاه را سلیمان بن داود علیه السلم ساخته است از بهر پدرش و چون به درگاه در
روند روی سوی مشرق از آن دو در آنچه بر دست راست باب الرحمه گويند و ديگر را
باب التوبه و گويند اين در است که ايزد سبحانه و تعالی توبه داود علیه السلم آن جا
نپذيرفت و بر اين درگاه مسجدی است نغز وقتی چنان بوده که دهلیزی و دهلیز را
مسجد ساخته اند و آن را به انواع فرش ها بیاراسته و خدام آن جداگانه باشد و مردم
بسیار آن جا روند و نماز کنند و تقرب جويند به خدای تبارک و تعالی بدان که آن جا توبه
داود علیه السلم قبول افتاده همه خلق امید دارند و از معصیت بازگردند و گويند داود
علیه السلم پای از عتبه در اندرون نهاده بود که وحی آمد به بشارت که ايزد سبحانه
و تعالی توبه او پذيرفت او همان جا مقام کرد و به طاعت مشغول شد و من که ناصرم
در آن مقام نماز کردم و از خدای سبحانه و تعالی توفیق طاعت و تبرا از معصیت
طلبیدم خدای سبحانه و تعالی همه بندگان را توفیق آنچه رضای او در آن است روزی
کناد و از معصیت توبه دهاد به حق محمد و آله طاهرين.وبر ديوار شرقی چون به گوشه
رسد که جنوبی است و قبله بر ضلع جنوبی است و پیش ديوار شمالی مسجدی
است سرداب که به درجه های بسیار فرو بايد شدن و آن بیست گز در پانزده باشد و
سقف سنگین بر ستون های رخام .و مهد عیسی آن جا نهاده است و آن مهد سنگین
است و بزرگ چنان که مردم در آن جا نماز کنند و من در آن جا نماز کردم و آن را در
زمین سخت کرده اند چنان که نجنبید و آن مهدی است که عیسی به طفولیت در آن
جا بود و با مردم سخن می گفت و مهد در اين مسجد به جای محراب نهاده اند و
محراب مريم علیها السلم در اين مسجد است بر جانب مشرق و محرابی ديگر از آن
زکريا علیه السلم در اين جاست و آيات قرآن که در حق زکريا و مريم آمده است نیز بر
آن محراب ها نوشته اند و گويند مولد عیسی علیه السلم در اين مسجد بوده
. سنگی از اين ستون ها نشان دو انگشت دارد که گويی کسی به دو انگشت آن را
گرفته است . گويند به وقت وضع حمل مريم آن دو ستون را به دو انگشت گرفته بود و
اين مسجد معروف است به مهد عیسی علیه السلم و قنديل های بسیار برنجین و
نقره گین آويخته چنان که همه شب ها سوزد . و چون از در اين مسجد بگذری هم بر
ديوار شرقی چون به گوشه مسجد بزرگ رسند مسجدی ديگر است عظیم نیکو دوباره
بزرگ تر از مسجد مهد عیسی و آن را مسجد القصی گويند . و آن است که خدای
عزوجل مصطفی را صلی ال علیه و سلم شب معراج از مکه آن جا آورد و از آن جا به
آسمان شد چنان که در قرآن آن را ياد کرده است سبحان الذی اسری بعبده لیل من
المسجدالحرام الی المسجدالقصی اليه و آن جا را عمارتی به تکلف کرده اند و فرش
های پاکیزه افکنده و خادمان جداگانه ايستاده همیشه خدمت آن را کنند . و چون به
ديوار جنوبی بازگردی از آن گوشه مقدار دويست گز پوشش نیست و ساحت است و
پوشش مسجد بزرگ که مقصوره د راوست بر ديوار جنوبی است و غربی . اين پوشش
را چهارصد و بیست ارش طول است در صدو پنجاه ارش عرض ودويست و هشتاد
ستون رخامی است وبر سر اسطوانه ها طاقی از سنگ درزده و همه میآن دو ستون
شش گز است همه فرش رخام ملون انداخته و درزها را به ارزير گرفته و مقصوره بر
وسط ديوار جنوبی است بسیار بزرگ چنان که شانزده ستون در آن جاست . و قبه ای
نیز عظیم بزرگ منقش به مینا چنان که صفت کرده آمد و در آن جا حصیرهايی مغربی
انداخته و قنديل ها و مسرج ها جداجدا به سلسله ها آويخته است . و محرابی بزرگ
ساخته اند همه منقش به مینا و دو جانب محراب دو عمود رخام است به رنگ عقیق
سرخ ، و تمامت ازاره مقصوره رخام های ملون و بر دست راست محراب معاويه است ،
و بر دست چپ محراب عمر است رضی ال عنه ، و سقف اين
مسجد به چوب پوشیده است منقش و متکلف و بر ديوار مقصوره که با جانب ساحت
است پانزده درگاه است ، د رهای به تکلف بر آن جا نهاده هر يک ده گز علو در شش
گز عرض ، ده از آن جمله بر آن ديوار که چهارصد و بیست گز است ، و پنج بر آنکه صد
و پنجاه گز است ، و از جمله آن درها يکی برنجی بیش از حدبه تکلف و نیکويی
ساخته اند چنان که گويی زرين است به سیم سوخته نقش کرده و نام مامون خلیفه
بر آن جاست ، گويند مامون از بغداد فرستاده است و چون همه درها باز کنند اندرون
مسجد چنان روشن شود که گويی ساحت بی سقف است اما وقتی که باد و باران
باشد و درها باز نکنند روشنی از روزن ها باشد . و بر چهار جانب اين پوشش از آن
شهری از شهرهای شام و عراق صندوق هاست و مجاوران نشسته چنان که اندر
مسجد حرام است به مکه شرفهاال تعالی . و ازبیرون پوشش بر ديوار بزرگ که ذکر
رفت رواقی است به چهل و دو طاق و همه ستون هاش از رخام ملون . و اين رواق با
رواق مغربی پیوسته و در اندرون پوشش حوضی در زمین است که چون سر نهاده
باشد زمین مستوری باشد جهت آب تا چون باران آيد در آن جا رود ، و بر ديوار چنوبی
دری است و آن جا متوضاست و آب که اگر کسی مجتاج وضو شود در آن جا رود
وتجديد وضو کند چه اگر از مسجد بیرون شود به نماز نرسد و نماز فوت شود از بزرگی
مسجد. و همه پشت بام ها به ارزير اندوده باشد ، و در زمین مسجد حوض ها و
آبگیرها بسیار است در زمین بريده چه مسجد به يک بار بر سر سنگ است چنان که
هر چند باران ببارد هیچ آب بدان فرود آيد ، و و حوض های سنگین د رزير ناودان ها
نهاده سوراخی در زير آن که آب از آن سوراخ به مجری رود و به حوض رسد ملوث
ناشده و آسیب به وی نرسیده . و در سه فرسنگی شهر آبگیری ديدم عظیم که آب ها
که از کوه فرود آيد در آن جا جمع شود و آن را راه ساختند که به جامع شهر رود ، و در
همه شهر فراخی آب در جامع باشد ، اما در همه سراها حوض های آب باشد از آب
باران که آن جا جز باران نیست و هرکس آب بام خود گیرد . و گرمابه هاو هر چه باشد
همه آب باران باشد ، و اين حوض ها که در جامع است هرگز محتاج عمارت نباشد که
سنگ خاره است ، و اگر شقی يا سوراخی بوده باشد چنان محکم کرده اند که هرگز
خراب نشود ، و چنین گفته اند که اين را سلیمان علیه السلم کرده است ، و سر
حوض ها چنان است که چون تنوری و سرچاهی سنگین است بر س هر حوضی تا
هیچ چیز در آن نیفتد ، و آب می دود چنان که هوا صافی شود و اثر نماند هنوز قطرات
باران همی چکد .
گفتم که شهر بیت المقدس بر سر کوهی است و زمین هموار نیست اما مسجد را
زمین هموار و مستوی است ، و از بیرون مسجد به نسبت مواضع هر کجا نشیب
است ديوار مسجد بلند تر است از آن که پی بر زمین نشیب نهاده اند و هرکجا فراز
است ديوار کوتاه تر است ، پس بدان موضع که شهر و محل ها د رنشیب است
مسجد را درهاست که همچنان که نقب باشد بريده اند و به ساحت مسجد بیرون
آورده و از آن درها يکی را باب النبی علیه الصلوة و السلم گويند و اين در از جانب قبله
يعنی جنوب است ، و اين را چنان ساخته اند که ده گز پهنا دارد و ارتفاع به نسبت
درجات جايی پنج گز علو دارد يعنی سقف اين ممر در جاها بیست گز علو است ، و بر
پشت آن پوشش مسجد است و آن ممر چنان محکم است که بنايی بدان عظمی بر
پشت آن ساخته اند و در او هیچ اثر نکرده ، و در آن جا سنگ ها به کار برده اند که
عقل قبول نکند که قوت بشری بدان رسد که آن سنگ را نقل و تحويل کند ، و می
گويند آن عمارت سلیمان بن داود علیه السلم کرده است ، و پیغمبر ما علیه الصلوات
و السلم در شب معراج از آن رهگذر در مسجد آمد ، و اين باب بر جانب راه مکه است .
و به نزديک در بر ديوار به اندازه سپری بزرگ بر سنگ نقشی است ، گويند که حمزه
بن عبدالمطلب عم رسول علیه السلم آن جا نشسته است سپری بر دوش بسته
پشت بر آن ديوار نهاده و آن نقش سپر اوست . و بر اين در مسجد که اين ممر ساخته
اند دری به د و مصراع بر آن جا نشانده ، ديوار مسجد از بیرون قريب پنجاه گز ارتفاع
دارد و غرض از ساختن اين در آن بوده است تا مردم از آن محله را که اين ضلع مسجد
با آن جاست به محله ديگر نبايد شد چون درخواهند رفت . و بر در مسجد ازدست
راست سنگی در ديوار است بالی آن پانزده ارش و چهار ارش عرض همچنین دراين
مسجد از اين بزرگ تر هیچ سنگی نیست اما سنگ های چهار گز و پنج گز بسیار
است که بر ديوار نهاده اند از زمین به سی و چهل گز بلندی . و د ر پهنای مسجد دری
است مشرقی که آن را باب العین گويند که چون از اين در بیرون روند و به نشیبی فرو
روند آن جا چشمه سلوان است . و دری ديگر است همچنین در زمین برده که آن را
باب الحطة گويند ، و چنین گويند که اين در آن است که خدای عزوجل بنی اسرايیل را
بدين در فرمود در رفتن به مسجد قوله تعالی ادخلوالباب سجدا و قولوا حطة نغفرلکم
خطاياکم و سنزيد المحسنین و دری ديگر است و آن را باب السکینه گويند .و در دهلیز
آن مسجدی است با محراب های بسیار و در اولش بسته است که کسی در نتوان
شد ، گويند تابوت سکینه که ايزد تبارک و تعالی در قرآن ياد کرده است آن جا نهاده
است که فرشتگان برگرفتندی . و جمله درهای بیت المقدس زير و بالی نه در است
که صفت کرده ام .
صفت دکان که میان ساحت جامع است و سنگ صخره که پیش از ظهور اسلم آن
قبله بوده است . بر میان آن دکانی نهاده است و آن دکان از بهر آن کرده اند که صخره
بلند بوده است و نتوانسته که آن را به پوشش درآورند . اين دکان اساس نهاده اند
سیصد و سی ارش در سیصد ارش ارتفاع آن دوازده گز ، صحن آن هموار نیکو به سنگ
رخام و ديوار هاش همچنین . درزهای آن به ارزير گرفته و چهارسوی آن به تخته سنگ
های رخام همچون حظیره کرده و اين دکان چنان است که جز بدان راه ها که به جهت
آن ساخته اند به هیچ جای ديگر بر آن جا نتوان شد . و چون بر دکان روند بر بام مسجد
مشرف باشند . و حوضی در میان اين دکان در زير زمین ساخته اند که همه باران ها
که بر آن جا به مجراها در اين حوض رود و آب اين حوض از همه آب ها که در اين
مسجد است پاکیزه تر است . و چهار قبه در اين دکان است از همه بزرگ تر قبه صخره
است که آن قبله بوده است .
صفت قبه صخره : بنای مسجد چنان نهاده است که دکان به میان ساحت آمده ، و قبه
صخره به میان دکان و صخره به میان قبه . و اين خانه ای است مثمن راست چنان که
هر ضلعی از اين هشتگانه سی و سه ارش است و چهار بر چهار جانب آن نهاده
يعنی مشرقی و مغربی و شمالی و جنوبی و میان هر دو در ضلعی است ، و همه
ديوار به سنگ تراشیده کرده اند مقدار بیست ارش ، و صخره را به مقدار صد گز دور
باشد و نه شکلی راست دارد يعنی مربع يا مدور بل سنگی نامناسب اندام است
چنان که سنگ های کگوهی ، و به چهار جانب صخهر چهار ستون بنا کرده اند مربع به
بالی ديوار خانه مذکور ، و میا ن هر دوستون از چهارگانه جفتی اسطوانه رخام قايم
کرده همه به بالی آن ستون ها ، و بر سر آن دوازده ستون اسطوانه بنیاد گنبدی
است که صخره در زير آن است و دور صد وبیست ارش باشد و میان ديوار خانه و اين
ستون ها و اسطوانه ها . يعنی آنچه مربع است و بنا کرده اند ستون می گويم و آنچه
تراشیده و از يک پاره سنگ ساخته مدور آن را اسطوانه می گويم اکنون میان اين
ستون ها و ديوار خانه شش ستون ديگر بنا کرده است از سنگ های مهندم و میان
هر دو ستون سه عمود رخام ملون به قسمت راست نهاده چنان که در صف اول میان
دو ستون دو عمود بود اين جا میان دو ستون سه عمود است ، و سر ستون ها را به
چهار شاخ کرده که هر شاخی پايه طاقی است . و بر سر عمودی دو شاخ چنان که بر
سر عمودی پايه دو طاق و بر سر ستونی پايه چار طاق افتاده است ، آن وقت اين
گنبد عظیم بر سر اين دوازده ستون که به صخره نزديک است چنان است که از
فرسنگی بنگری آن قبه چون سرکوهی پیدا باشد ، زيرا که از بن گنبد تا سر گنبد
سی ارش باشد ، وبر سر بیست گز ديوار و ستون نهاده است که آن ديوار خانه است
و خانه برکان نهاده استکه آن دوازده گز ارتفاع دارد ، پس از زمین ساحت مسجد تا سر
گنبد شصت و دو گز باشد . و بام و سقف اين خانه به نجارت پوشیده سات ، و بر سر
ستون ها و عمود ها و ديوار به صنعتی که مثل آن کم افتد . و صخره مقدار بالی مردی
از زمین برتر است ، و حظیره ای از رخام برگرد او کرده اند تا دست به وی نرسد ،
صخره سنگی کبود رنگ است و هرگز کسی پای بر آن ننهاده است . و از آن سو که
قبله است يک جای نشیبی دارد و چنان است که گويی بر آن جا کسی رفته است و
پايش بدان سنگ فرو رفته است چنان که گويی گل نرم بوده که نشان انگشتان پای
در آن چا بمانده است و هفت پی چنین برش است ، و چنان شنیدم که ابراهیم علیه
السلم آن جا بوده است و اسحق علیه السلم کودک بوده است بر آن جا رفته و آن
نشان پای اوست .و در آن خانه صخره همیشه مردم باشند از مجاوران و عابدان . و
خانه به فرش های نیکو بیاراستند از ابريشم و غیره . و از میان خانه بر سر صخره
قنديلی نقره بر آويخته است به سلسله قنديل ها سلطان مصر ساخته است چنانچه
حساب گرفتم يک هزار من نقره آلت در آن جا بود ، شمعی ديدم همان جا بس بزرگ
چنان که هفت ارش درازی او بود سطبری سه شبر چون کافور زباجی و به عنبر
سرشته بود و گفتند هر سال سلطان مصر بسیار شمع بدان جا فرستد و يکی از آن
ها اين بزرگ باشد و نام سلطان به زر بر آن نوشته ، و آن جايی است که سوم خانه
خدای سبحانه و تعالی است چه میان علمای دين معروف است که هر نمازی که در
بیت المقدس گذارند به بیست و پنج هزار نماز قبول افتد و آنچه به مدينه رسول علیه
الصلوة و السلم کنند هر نمازی به پنجاه هزار نماز شمارند و آنچه به مکه معظمه
شرفهاال تعالی گذارند به صد هزار نماز قبول افتد ، خدای عزوجل همه بندگان خود را
توفیق دريافت آن روزی کناد . گفتم که بام ها و پشت گنبد به ارزير اندوده اند و به چهار
جانب خانه درهای بزرگ برنهاده است ، د و مصراع از چوب ساج ، و آن درها پیوسته
باشد . و بعد از اين خانه قبه ای است که آن را قبه سلسله گويند ، و آن آن است که
داود علیه السلم آن جا آويخته است که غیر از خداوند حق را دست بدان نرسیدی و
ظالم و غاصب را دست بدان نرسیدی و اين معنی نزديک علما مشهور است ، و آن
قبه بر سر هشت عمود رخام است و شش ستون سنگین ، و همه جوانب قبه
گشاده است ال جانب قبله که تا سربسته است و محرابی نیکو در آن جا ساخته . و
هم بر اين دکان قبه ای ديگر است بر چهار عمود رخام و آن را نیز جانب قبله بسته
است ، محرابی نیکو بر آن ساخته آن را قبه جبريیل گويند ، و فرش در اين گنبد نیست
بلکه زمینش خود سنگ است که هموار کرده اند ، گويند شب معراج براق را آن جا
آورده اند تا پیغمبر علیه الصلوة و السلم گويند ، میان اين قبه و قبه جبريیل بیست
ارش باشد . اين قبه نیز بر چهار ستون رخام است و گويند شب معراج رسول علیه
السلم و الصلوة اول به قبه صخره نماز کرد و دست بر صخره نهاد تا باز به جای خود
شد و قرار گرفت و هنوز آن نیمه معلق است . و رسول صلی ال علیه و سلم از آن جا
به آن قبه آمد که بدو منسوب است و بر براق نشست و تعظیم اين قبه از آن است . و
در زير صخره غاری است بزرگ چنان که همشه شمع در آن جا افروخته باشد . و گويند
چون صخره حرکت برخاستن کرد زيرش خالی شد و چون قرار گرفت همچنان بماند .
صفت درجات راه دکان که بر ساحت جامع است : به شش موضع راه بر دکان است و
هريکی را نامی است . از جانب قبله دو راهی است که به آن درجه ها بر روند که چون
بر میان جايی ضلع دکان بايستند يکی از آن درجاب بر دست راست باشد و ديگر بر
دست چپ. آن را که بر دست راست بود مقام النبی علیه السلم گويند وآن را که بر
دست چپ بود مقام غوری . و مقام النبی از آن گويند که شب معراج پیغمبر علیه
الصلوة و السلم بر آن درجات بر دکان رفته است و از آن جا در قبه صخره رفته . و را ه
حجاز نیز بر آن جانب است .اکنون اين درجات راپهنای بیست ارش باشد ، همه درجه
ها از سنگ تراشیده منهدم چنان که هر درجه به يک پاره يا دوپاره سنگ است مربع
بريده و چنان ترتیب ساخته که اگر خواهند با ستور به آن جا بر توانند شد ، و بر سر
درجات چهار ستون است از سنگ رخام سبز که به زمرد شبیه است ال بر آن که بر
اين رخام ها نقطه بسیار است از هر رنگ . و بالی هر عمودی از اين ده ارش باشد و
سطبری چندان که در آغوش دو مرد گنجد . و بر سر اين چهار عمود سه طاق زده
است چنان که يکی مقابل در و دو بر دو جانب . و پشت طاق ها راست کرده و اين
شرفه و کنگره برنهاده چنان که مربعی می نمايد . و اين عمودها و طاق ها را همه به
زر و مینا منقش کرده اند چنان که از آن خوب تر نباشد . و دارافزين دکان همه سنگ
رخام سبز منقط است و چنان است که گويی بر مرغزار گل ها شکفته است . و مقام
غوری چنان است که بر يک موضع سه درجه بسته است يکی محاذی دکان و دو بر
جنب دکان چنان که از سه جای مردم بر روند و از اين جا نیز بر سه درجه همچنان
عمودها نهاده است و طاق بر سر آن زده و شرفه نهاده و درجات هم بدان ترتیب که
آن جا گفتم از سنگ تراشیده ، هر درجه دو يا سه پاره سنگ طولنی و بر پیش ايوان
نوشته به زر و کتابه لطیف که امر به المیر لیث الدولة نوشتکین غوری . و گفتند اين
لیث الدوله بنده سلطان مصر بوده و اين راه ها و درجات وی ساخته است . و جانب
مغربی دکان هم دو جايگاه درجه ها بسته است و راه کرده همچنان به تکلف که شرح
ديگر ها را گفتم . و بر جانب مشرقی هم راهی است همچنان به تکلف ساخته و
عمودها زده و طاق ساخته و کنگره برنهاده آن را مقام شرقیی گويند . و از جانب
شمالی راهی است از همه عالی تر و بزرگ تر و همچنان عمودها و طاق ها ساخته و
آن را مقامی شامی گويند . و تقدير کردم که بدين شش راه که ساخته اند صدهزار
دينار خرج شده باشد ، و بر ساحت مسجد نه بر دکان جايی است چندان که
مسجدی کوچک بر جانب شمالی که آن را چون حظیره ساخته اند از سنگ تراشیده و
ديوار او به بالی مردی بیش باشد و آن را محراب داود گويند، و نزديک حظیره سنگی
است به بالی مردی که سر وی چنان است که زيلوی کوچک تر از آن موضع افتد
سنگ ناهموار ، و گويند اين کرسی سلیمان بوده است ، و گفتند که سلیمان علیه
السلم بر آن جا نشستی بدان وقت که عمارت مسجد همی کردند ، اين معنی در
جامع بیت المقدس ديده بودم و تصوير کرده و همان جا بر روزنامه که داشتم تعلیق زده
، از نوادر به مسجد بیت المقدس درخت حور ديدم .
پس از بیت المقدس زيارت ابراهیم خلیل الرحمن علیه الصلوة و السلم عزم کردم
. چهارشنبه غره ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه . و از بیت المقدس تا آن جا
که آن مشهد است شش فرسنگ است و راه سوی جنوب می رود . و بر راه ديه های
بسیار است و زرع و قاغ بسیار است و درختان بی آب از انگور و انجیر و زيتون و سماق
خودروی نهايت ندارد .به دو فرسنگی شهر چهار ديه است و آن جا چشمه ای است و
باغ و بساتین بسیار و آن را فراديس گويند خوشی و موضع را . و به يک فرسنگی شهر
بیت المقدس ترسايان را جايی است که آن را عظیم بزرگ می دارند و همیشه قومی
آن جا مجاور باشند و زايران بسیار رسند و آن را بیت اللحم گويند . و ترسايا ن آن جا
قربان کنند و از روم آن جا بسیار آيند ، و من آنروز که از شهر بیامدم شب آن جا بودم .
صفت خلیل صلوات ال علیه .اهل شام و بیت المقدس اين مشهد را خلیل گويند و نام
ديه نگويند ، نام آن ديه مطلون است و بر اين مشهد وقف است با بسیار ديه های
ديگر . و دبین ديه چشمه ای است که از سنگ بیرون می آيد آبکی اندک ، و راهی دور
جوی بريده و آن را نزديک ديه بیرون آورده ، و از بیرون ديه حوضی ساخته اند
سرپوشیده . آن آب را در آن حوض همی گیرند تا تلف نشود تا مردم ديه و زايران را
کفاف باشد . مشهد بر کنار ديه است از سوی جنوب و آن جا جنوب مشرقی باشد
. مشهد چهار ديواری است از سنگ تراشیده ساخته و بالی آن هشتاد ارش در پهنای
چهل ارش ، ارتفاع ديوار بیست ارش ، سر ديوار دو ارش ثخانت دارد و محراب و
مقصوره کرده است از پهنای اين عمارت و در مقصوره محراب های نیکو ساخته اند ، و
دو گور در مقصوره نهاده است چنان که سرهای ايشان از سوی قبله است و هر دو
گور به سنگ های تراشیده به بالی مردی برآورده اند آن که دست راست است قبر
اسحق بن ابراهیم است و ديگر از آن زن اوست علیه السلم ، میان هر دو گور مقدار
ده ارش باشد ، و در اين مشهد زمین و ديوار را به فرش های قیمتی و حصیرهای
مغربی آراسته چنان که از ديبا نیکوتر بود و مصلی نمازی حصیر ديدم آن جا که گفتند
امیر الجیوش که بنده سلطان مصر است فرستاده است ، گفند آن مصلی در مصر به
سی دينار زر مغربی خريده اند که اگر آن مقدار ديبای رومی بودی بدان بها نیرزيدی و
مثل آن هیچ جايی نديدم .چون از مقصوره بیرون روند به میان ساحت مضد دو خانه
است هر دو مقابل قبله ، آنچه بر دست راست است اندر آن قبر ابراهیم خلیل صلوات
ال علیه است و آن خانه ای بزرگ است ، و در اندرون آن خانه ای ديگر است که گرد
او برنتواند گشت ، و چهار دريچه دارد که زايران گرد خانه می نگرند و از هر دريچه قبر
را می بینند . و خانه را زمین و ديوار در فرش های ديبا گرفته است و گوری از سنگ
برآورده به مقدار سه گز و قنديل ها و چراغدان ها نقره گین بسیار آويخته ، و آن خانه
ديگر که بر دست چپ قبله است اندر آن گور ساره است که زن ابراهیم علیه السلم
بود و میان هر دو خانه رهگذری که در هر دو خانه در آن رهگذر است چون دهلیزی و
آن جا نیز قناديل و مسرجه های بسیار آويخته و چون از اين هر دو خانه بگذرند دو
گورخانه ديگر است نزديک هم ، بر دست راست قبر يعقوب پیغمبر علیه السلم است
و از دست چپ گورخانه زن يعقوب است . و بعد از آن خانه هاست که ضیافت خانه
های ابراهیم صلوات ال علیه بوده است ، و دراين مشهد شش گور است . و از اين
چار ديوار بیرون نشیبی است و از آن جا گور يوسف بن يعقوب علیه السلم است ،
گنبدی نیکو ساخته اند و گوری سنگین کرده و بر آن جانب که صحراست میان گنبد
يوسف علیه السلم و اين مشهد مقبره ای عظیم کرده اند و از بسیاری جاها مرده را
بدان جا آورده اند و دفن کرده اند . و بربام مقصوره که در مشهد است حجره ها ساخته
اند مهمانان را که آن جا رسند و آن را اوقاف بسیار باشد از ديه ها و مستغلت در بیت
المقدس و آن جا اغلب جو باشد و گندم اندک باشد و زيتون بسیار باشد ، مهمانان و
مسافران و زايران را نان و زيتون دهند ، آن جا مدارها بسیار است که به استر و گاو
همه روز آرد کنند ، و کنیزکان باشند که همه روز نان پزند و نان های ايشان هر يکی
يک من باشد ، هر که آن جا رسد او را هر روز يک گرده نان و کاسه ای عدس به زيت
پخته دهند و مويز نیز دهند و اين عادت از روزگار خلیل الرحمن علیه السلم تا اين
ساعت برقاعده مانده و روزی باشدکه پانصد کس آن جا برسند و همه را آن ضیافت
مهیا باشد . گويند اول اين مشهد را در نساخته بودند و هیچ کس در نتوانستی رفتی
ال از ايوان از بیرون زيارت کردندی .چون مهدی به ملک مصر بنشست فرمود تا آن را در
بگشادند و آلت های بسیار بنهادند و فرش و طرح و عمارت بسیار کردند ، و در مشهد
بر میان ديوار شمالی است چنان که از زمین به چهار گز بالست و از هر دو جانب
درجات سنگین ساخته اند که به يک جانب بر روند و به ديگر جانب فرو روند و دری
آهنین کوچک بر آن جا نشانده است .
پس من از آن جا به بیت المقدس آمد م و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم
سفر حجاز داشتند برفتم . دلیل مردی جلد و پیاده رو نیکو بود او را ابوبکر همدانی می
گفتند . به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از بیت المقدس برفتم سه روز
را به جای رسیديم که آن را ارعز می گفتند و آن جا نیز آب روان و اشجار بود . به
منزلی ديگر رسیديم که آن را وادی القری می گفتند ، به منزل ديگر رسیديم که از آن
جا به ده روز به مکه رسیدم و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام نمی يافت
. پس که به سکة العطارين فرود آمدم برابر باب النبی علیه السلم روز دوشنبه به
عرفات بوديم مردم پرخطر بودند از عرب . چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه
بايستادم و به راه شام بازگشتم سوی بیت المقدس .
پنجم محرم سنه تسعه و ثلثین و اربعمايه هللیه به قدس رسیديم . شرح مکه و حج
اين جا ذکر نکردم تا به حج آخرين به شرح بگويم . ترسايان را به بیت المقدس
کلیسايی است که آن را بیعة القمامه گويند و آن راعظیم بزرگ دارند . و هر سال از
روم خلق بسیار آن جا آيند به زيارت و ملک الروم نیز نهانی بیامد چنان که کس نداند
. و به روزگاری که عزيز مصرالحاکم بامرال بود قیصر روم آن جا آمده بود . حاکم از آن
خبر داشت رکابداری از آن خود نزديک او فرستاد و نشان دادکه بدان حیلت و صورت
مردی در جامع بیت المقدس نشسته است نزديک وی رو بگو که حاکم مرا نزديک تو
فرستاده است و می گويد تا ظن نبری که من از تو خبر ندارم اما ايمن باش که به تو
هیچ قصد نخواهم کرد . و هم حاکم فرمود تا آن کلیسیا را غارت کردند و بکندند و خراب
کردند ومدتی خراب بود . بعد از آن قیصر رسولن فرستاد و هدايا وخدمت های بسیار
کرد ، و صلح طلبید و شفاعت کرد تا اجازت عمارت کلیسیا دادند و باز عمارت کردند ، و
اين کلیسیا جايی وسیع است چنان که هشت هزار آدمی را در آن جا باشد . همه به
تکلف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصوير . و کلیسیا را از اندرون به
ديباهای رومی پیراسته و مصور کرده و بسیار زر طل بر آن جا به کار برده و صورت
عیسی علیه السلم چند جا ساخته که بر خری نشسته و صورت ديگر انبیا چون
ابراهیم و اسماعیل و اسحق و يعقوب و فرزندان او علیهم السلم بر آن جا کرده و به
روغن سندروس به دهن کرده و به اندازه هر صورتی آبگینه ای رفیق ساخته و بر روی
صورت ها نهاده عظیم شفاف چنان که هیچ حجاب صورت نشده است و آن را جهت
گرد و غبار کرده اند تا بر صورت ننشیند و هر روز آن آبگینه ها را خادمان پاک کنند . و
جز اين چند موضع ديگر است همه به تکلف چنان که اگر شرح آن نوشته شود به
تطويل انجامد . در اين کلیسیا موضعی است به دو قسم که بر صفت بهشت و دوزخ
ساخته اند يک نیمه از آن وصف بهشتیان و بهشت است و يک نیمه از آن صورت
دوزخیان و دوزخ و آنچه بدان ماند و آن جايی است که همانا در جهان چنان جای ديگر
نباشد . و در اين کلیسا بسا قسیسان و راهبان نشسته باشند و انجیل خوانند و نماز
بکنند و شب و روز به عبادت مشغول باشند .
پس از بیت المقدس عزم کردم که در دريا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه
روم . باد معکوس بود به دريا متعذر بود رفتن . به راه خشک برفتم و به رمله بگذشتم
. به شهری رسیديم که آن را عسقلن می گفتند و بازار و جامع نیکو ، و طاقی ديدم
که آن جا بود کهنه ، گفتند مسجدی بوده است ، طاقی سنگین عظیم بزرگ چنان که
اگر کسی خواستی خراب کند فراوان مالی خرج بايأ کرد تا آن خراب شود . و از آن جا
برفتم در راه بسیار باديه ها و شهرها ديدم که شرح آن مطول می شود تخفیف کردم .
به جايی رسیدم که آن را طینه می گفتند و آن بندر بود کشتی ها را . و از آن جا به
تنیس می رفتند . در کشتی نشستم تا تنیس و آن تنیس جزيره ای است و شهر
ینیکو و از خشکی دو ر است چنان که از بام های شهر ساحل نتوان ديد ، شهری
انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آن جاست . به قیاس ده هزار دکان در آن جا باشد و
صد دکان عطاری باشد . و ان جا در تابستان در بازرها کشگاب فروشند کهشهری
گرمسطر است و رنجوری بسیا باشد . و آن جا قصب رنگین بافند از عمامه ها و قوايه
ها و آنچه زنان پوشند . از اين قصب های رنگین هیچ جا مثل آن نبافند که در تنیس ، و
آن چه سپید باشد به دمیاط بافتند ، و آن چه در کارخانه سلطانی بافند به کسی
نفروشند و ندهند . شنیدم که ملک فارس بیست هزار دينار به تنیس فرستاده بود تا
به جهت او يک دست جامه خاص بخرند و جچند سال آن جا بودند و تنئوانستند خیدن
. و آن جا بافندگان معروفند که جامه خاص بافند ، شنیدم که کسی آن جا دستار
سلطان مصر بافته بود آن را پانصد دينار زر مغربی فرمود و من آن دستار ديدم . گفتند
چهار هزار دينار مغربی ارزد ، و بدين شهر تنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جای
ديگر نباشد . آن جامه ای زرين است که به هروقتی از روز به لونی ديگر نمايد و به
مغرب و مشرق آن جامه از تنیس برند و شنیدم که سلطان روم کسی فرستاده بود و
از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از ملک وی بستاند و تنیس را به وی دهد
. سلطان قبول نکرد و او را از آن شهر مقصود قصب و بوقلمون بود . چون آب نیل زيادت
شود ، آن وقت بدين جزطره و شهر حوض های عظیم ساخته اند به زير زمین فرود رود
و آن را استوار کرده و ايشان آن را مصانع خوانند ، و چون راه آب بگشايند آب دريا در
حوض ها و مصانع و رود و آب اين شهر از اين مصنع هاست که به وقت زياده شدن نیل
پرکده باشند و تاسال ديگر از آن آب برمی دارند و استعمال می کنند و هرکمه را بیش
باشد به ديگران می فروشند . و مصانع وقف نیز بسیار باشد که به غربا دهند . دو در
اين شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزار شکتی در حوالی شهر بسته باشد
از آن بازرگانان و نیز از آن سلطان بسیار باشد چه هرچه به کار آطد همه بدين شهر
بايد آورد که آن جا هیچ چیز نباشد و چون جزيره ای است تمامت معاملت به کشتی
باشد . و آن لشکری تمام با سلح مقیم باشد احتیاط را تا از فرنگ و روم کس قصد آن
نتوان کرد . و از ثقات شنودم که هر روز هزار دينار مغربی از آن جا به خزينه سلطان
مصر برسد چنان که آن مقدار به روزی معین باشد . و محصل آن مال يک تن باشد که
اهل شهر دو تسلیم کنند در يک روز معین و وی به خزانه رساند که هیچ از آن منکسر
نشود و از هیچ کس به عنف چیزی نستاند . و قصب و بوقلمون که جهت سلطان بافند
همه را بهای تمام دهند چنان که مردم به رغبت کار سلطان کنند نه چنان که در ديگر
وليت ها که از جانب ديوان و سلطان بر صناع سخت پردازند . و جامه عماری شترا و
نمدزين اسپان بوقلمون بافند به جهت خاص سلطان . و میوه و خواربار شهر از رستاق
مصر برند . و آن جا آلت آهن سازندچون مقراض و کارد و غیره و مقراضی ديدم که از آن
جا به مصر آورده بودند پنج دينار مغربی می خواستند چنان بد که چون مسمارش
برمی کشیدند گشوده می شد و چون مسمار فرو می کرند در کار بود . و آن جا زنان
را علتی می افتد به اوقات که چون مصروعی دو سه بار بانگ کنند وباز به هوش آيندو
در خراسان شنیده بودم که جزيره ای است که زنان آن جا چون گربگان به فرياد می
آيند و آن بر اين گونه است که ذکر رفت . و ازتنیس به قسطنطنیه کشتی به بیست
روز رود . و ما به جانب مصر روانه شديم و چون به نزديک دريا می رسد شاخ ها می
شود و پراکنده در دريا می ريزد . و آن شاخ آب را که ما در آن می رفتیم رومش می
گفتند و همچنین کشتی از روی آب می آمد تا به شهری رسیديم که آن را صالحیه
می گفتند و اين روستای پرنعمت و خواربار است و کشتی بسیار می سازند و هر ژک
را دويست خروار بار می کنند و به مصر می برند تا در دکان بقال می رود که اگر نه
چنین بودی آزوقه آن شهر به پشت ستور نشايستی داشتن با آن مشغعله که آن
جاست . و ما بدين صالحیه از کشتی بیرون آمديم و آن شب نزديک شهر رفتیم . روز
يکشنبه هفتم صفر سنه تسع وثلثین و اربعمائه که روز اورمزد بود از شهريورماه قديم
در قاهره بوديم .
صفت شهر مصر و وليتش : آب نیل ازمیان جنوب و مغرب می آيد و به مصر می گذرد و
به دريای روم می رود . آب نیل چون زيادت می شود دو بار چندان می شود که جیحون
به ترمذ .و اين آب از وليت نوبه می گذرد و به مصر می آيد و وليت نوبه کوهستان
است و چون به صحرا رسد وليت مصر است و سرحدش که اول آن جا رسد اسوان
می گويند . تا آن جا سیصد فرسنگ باشد . و بر لب آب همه شهر ها و وليت هاست
. و آن وليت را صعید العلی می گويند . و چون کشتی به شهر اسوان رسد از آن جا
برنگذرد چه آب از درهای تنگ بیرون می آيد و تیز می رود . و از آن بالتر سوی جنوب
وليت نوبه است و پادشاه آن زمین ديگراست و مردم آن جا سیاه پوست باشندو دين
ايشان ترسای باشد . بازرگانان آن جا روند و مهره و شانه و پسد برند و از آن جا برده
آورند . و به مصر بده يا نوبی باشد يا رومی . ديدم که از نوبه گندم و ارزن آنرده بودند
هر دوسیاه وبد . و گويند نتوانسته اند که منببع آب نیل را به حقیقت بدانند و شنطدم
که سلطان مصر کس فرستاد تا يک ساله راه برکنار نیل رفته و تفحص کردند هیچ کس
حقیقت آن ندانست ال آن که گفتند که از جنوب از کوهی می آيد که آن را جبل القمر
گويند. و چون آفتاب به سر سرطان رود آب نیل زيادت شدن گیرد از آن جا که به
زمستان که قرار دارد بیست ارش بال گیرد چنان که به تدريج روز به روز می افزايد . به
شهر مصر مقیاس ها و نشان ها ساخته اند و عملی باشد به هزار دينار معیشت که
حافظ آن باشد مکه چند می افزايد و از آن روز که زيادت شدن گیرد مناديان به شهر
اندر فرستدکه ايزد سبحانه و تعالی امروز در نیل چندين زيادت گردانید و هر روز چندين
اسبع زطادت شدو چون يک گز تمام یم شود آن وقت بشارت می زنند و شادی می
کنند تا هجده ارش برآيد و ان هجده ارش معهود است يعنی هر وقت که از اين کم تر
بود نقصان گويند وصدقات دهند ونذرها کنندو اندوه و غم خورند چون اين مقدار بیش
شود شادی ها کنند و خرمی ها نمايند و تاهجده گز بال نرود خراج سلطان بر رعیت
ننهند . و از نیل جوی ها بسیار بريده اند و به اطراف رانده و از آن جا جوی ها ی کوچک
برگرفته اند يعنی از آن انها ر . بر آن ديه ها و وليت هاست . و دولب ها ساخته اند
چندان که حصر و قیاس آن دشوار باشد همه ديه ها و وليت ها ست . و دولب ها
ساخته اند چندان که حصر روقیاس آن دشوار باشد هه ديه های وليت مصر بر
سربلندی ها و تل ها باشد و به وقت زيادت نیل همه آن وليت در زير آب باشد ديه ها
از اين سبب بر بلندی ها ساخته اند اغرق نشود ، و از هر ديهی به ديهی ديگر به
زورقی روند . و از سر وليت تا آخرش سکری ساخته اند از خاک که مردم از سر آن
سکر روند يعنی از جنب نیل . و هر سال ده هزار دينار مغربی از خزانه سلطان به
دست عاملی معتمد بفرستد تا آن عمارت تازه کنند . و مردم آن وليت همه اشغال
ضروری خود را ترتیب کرده باشند آن چهار ماه که زمین ايشان در زير آب باشد . و در
سواد آن جا و روستاهاش هر کس چندان نان پزد که چهار ماه کفاف وی باشد و
خشک کنند تازيان نشود . و قاعده آب چنان است که از روز ابتدا چهل روز می افزايد تا
هجده ارش بال گیرد و بعد از آن چهل روز ديگر برقرار بماند هیچ زياد و کم نشود و بعد
از آن به تدريج روی به نقصان نهد به چهل روز ديگر تا آن مقام رسد که زمستان بوده
باشد . و چون آب کم آمدن گیرد مردم بر پی آن می روند و آنچه خشک می شود
زراعتی که خواهند می کنند . و همه زرع ايشان صیفی و شتوی بر آن کیش باشد و
هیچ آب ديگر نخواهد . شهر مصر میان نیل و درياست . و نیل از جنوب می آيد و روی
به شمال می رود و در دريا می ريزد .
و از مصر تا اسکندريه سی فرسنگ گیرند . و اسکندريه بر لب دريای روم و کنار نیل
است ، و از آن جا میوه بسیار به مصر آورند به کشتی و ان جا مناره است که من ديدم
آبادان وبد به اسکنديه . و آن جا طعنی بر آن مناره آيینه ای حراقه ساخته بودند که ره
کشتی رومیان که از استانبول می آمدی چون به مقابل آن رسیدی آتشی از آن آينه
افتادی و بسوختی . و رومیان بسیار جد و جهد کردند و حیله ها نمودند و کس
فرستادند و آن آيینه بشکستند ، به روزگار حاکم سلطان مصر مردی نزديک او آمده بود
قبول کرده که آن آيینه را نیکوب از کند چنان که به اول بود . حاکم گفته بود حاجت
نیست که اين ساعت خود رومیان هر سال زر و مال می فرسندو راضی اند که لشکر
ما نزديک ايشانبرود و سر به س پسنده است . و اسکندريه را آب خوردنی از باران
ن عمودهای سنگین که صفت آن مقدم کرده ايم € باشد. و ردهمه صحرای اسکنديه از آ
افتاده باشد . و آن دريا همچنان می کشد تا قیروان . و از مصر تا قیروان صد و پنجاه
فرسنگ باشد . قیروان وليتی است شهر معظمش سلجماسه است که به چهار
فرسنگی درياست ، شهر بزرگ بر صحرا نهاده و باروی محکم دارد و در پهلوی آن
مهديه استکه مهدی از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی رضی ال تعالی عنهما
ساخته است بعد از آن که مغرب واندلس گرفته بود وبدين تاريخ به دست سلطان مصر
بود و آن جا برف بارد و لیکن پای نگیرد ، و دريا از اندلس بر دست راست سوی شمال
بازگردد و میان مصر و اندلس هزار فرسنگ است و همه مسلمانی است . و اندلس
وليتی بزرگ است و کوهستان است برف بارد و يخ بندد و مردمانش سفید پوست و
سرخ موی باشند و بیش تر گربه چشم باشند همچون صقلبیان . و زير دريای روم
است چنان که دريا ايشان را مشرقی شاد . و چون اندلس از دست راست روند سوی
شمال همچنان لب لب دريا به روم پیوندد . و از اندلس به غزوه به روم بسیار روند . اگر
خواهند به کشتی و دريا به قسطنطنیه توان شدن و لیکن خلیج های بسیار بود هريک
دويست وسیصد فرسنگ عرض که نتوان گذشتن ال به کشتی . مقرر از مردم ثقه
شنیدم که دو را اين دريا چهار هزار فرسنگ است . شاخی از آن دريا به تاريکی
درشده است چنان که گويند سر آن شاخ همیشه فسرده باشد از آن سبب که آفتاب
آن جا نمی رسد و يکی از آن جزاير که در آن درياست سقلطه است که از مصر کشتی
به بیست روز آن جا رسد و ديگر جزاير بسیا ر است و گفتند سقلیه بر هشتاد فسنگ
در هشتاد فرسنگاست و هم سلطان مصر راست ، و هر سال کشتی آيد و مال آن جا
به مصر آورد و از آن جا کتان باريک آورند و تفصیل های با علم باشد که يکی از آن به
مصر ده دينار مغربی ارزد .
و از مصر چون به جانب مشرق روند به دريای قلزم رسند و قلزم شهری است بر کنار
دريا که از مصر تا آن جا سی فرسنگ است . و اين دريا شاخی است از دريای محیط
که از عدن شکافته سوی شمال رود و چون به قلزم رسد ملقی شود و گستسته و
گويند عرض اين خلیج دويست فرسنگ است . میان خلیج و مصر کوه و بطابان استکه
در آن هیچ آب و نبات نیست ، و هر که از مصر به مکه خواهد شد سوی مشرق بايد
شدن . چون به قلزم رسد دو راه باشد يکی برخشکی و يکی بر آب آن چه به راه
خشک می رود به پانزده روز به مکه رود و آن بیابانی است که سیصد فرسنگ باشد و
بیش تر قافله مصر بدان راه رود و اگر به راه دريا روند بیست روز روند به جار و جار
شهرکی است از زمین حجاز بر لب دريا که از جار تا مدينه رسول صلی ال علیه و
سلم سه روز راه است و از مدينه به مکه صد فرسنگ است و اگر کسی از جار بگذرد
و همچنان به دريا رود به ساحل يمن رود و از آن جا به سواحل عدن سوی جنوب رود
که میل سوی مغرب شود به زنگبار و حبشه رود و شرح آن به جای خود گفته شود .
و اگر از مصر به جانب جنوب بروند و از وليت نوبه بگذرند به وليت مصامده رسند و آن
زمین است علف خوار عظیم و چهار پای بسیار و مردم سیاه پوست درشت استخوان
غلیظ باشند و قوی ترکیب و از آن جنس در مصر لشکريان بسیار باشند زشت و هیاکل
عظیم ايشان را مصامده گويند پیاده جنگ کنند به شمشیر و نیزه و ديگر آلت کار
نتوانند فرمود .
صفت شهر قاهره . چون از جانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصر
جنوبی است و اين قاهره معزيه گويند . و فسطاط لشکرگاه را گويند و اين چنان بوده
است کهیکی از از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی صلوات ال علیهم اجمعین که
او را المعز لدين ال گفته اند ملک مغرب گرتفه است تا اندلس و از مغرب سوی مصر
لشکر فرستاده است از آب نیل می بايست گذشتن و بر آب نیل گذر نمی توان کرد
يکی آن که آبی بزرگ است .و دوم نهنگ بسیار در آن باشد که هر حیوانی که به آب
افتد در حال فرو می برند و گويند به حوالی شهر مصر در راه طلسمی کرده اند که
مردم را زحمت نرسانند و ستورر ا ف و به هیچ جای ديگرکسی را زهره نباشد در آب
شدن به يک تیر پرتاب دور از شهر و گفتند المعزالدين ال لشکر خود را بفرستاد و
بیامدند ان جا که امروز شهر قاهر ه است و فرمود که چون شما آن جا رسید سگی
سیاه پیش از شما د رآب رود و بگذرد .شما بر اثصر آن سگ برويد و بگذرطد بی
انديشه و گفتند که سی هزار سوار وبد که بدان جا رسیدند همه نبدگان او بودند . آن
سگ سیاه همچنان پیش از لشکر در رفت و ايشان بر اثر او رفتند و از آب بگذشتند که
هیچ آفريده را خللی نرسید و هرگز کس نشان نداده بود که کسی سواره از رود نیل
گذشته باشد ، و اين حال در تاريخ سنه ثلث و ستین و ثلثمايه بوده است . و سلطان
خود به راه دريا به کشتی بیامده است و آن کشتی ها که سلطان در او به مصر آمده
است چون نزديک قارهره رسید تهی کردند و از آب آوردند و در خشکی رها کردند
همچنان که چیزی آزاد کنند . وراوی آن قصه آن کشتی ها را ديد هفت عدد کشتی
است هريک به درازی صد و پنجاه ارش و در عرض هفتاد ارش و هشتاد سال بود تا آن
جا نهاده بودند . و در تاريخ سنه احدی و اربعین و اربعمايه بود که راوی اين تحکايت آن
جا رسید . و در وقتی که المعز لدين ال بیامد در مصر سپاهسالری از آن خلیفه بغداد
بود پیش معز آمد به طاعت و معز با لشکر بدان موضع که امروز قاهره است فرود آمد و
آن لشکرگاه را قاهره نام نهادند آنچه آن لشکر آن جا را قهر کرد و فرمان داد تا هیچ
کس از لشکر وی به شهر در نرود و به خانه کسی فرو نیايد ، و بر آن دشت مصری بنا
فرمود و حاشیت خود را فرمود تا هرکس سرايی و بنايی بیناد افکند و آن شهری شد
که نظیر آن کم باشد . و تقدير کردم که در اين شهر قاهره از بیست هزار دکان کم
نباشد همه ملک سلطان . و بسیار دکان هاست که هريک را د رماهی ده دينار مغربی
اجره است و ازدو دينار کم نباشد و کاروانسرای و گرمابه و ديگر عقارات چندان است
که آن راحد و قیاس نیست . تمامت ملک سلطان که هیچ آفريده را عقار و ملک نباشد
مگر سراها و آن چه خود کرده باشد و شنیدم که در قاهره و مصر هشت هزار سر
است از آن سلطان که آن را به اجارت دهندد و هرماه کرايه ستانند و همه به مراد
مردم به ايشان دهند و از ايشان ستانند نه آن که بر کسی به نوعی به تکلیف کنند . و
قصر سلطان میان شهر قاهره است و همه حوالی آن گشاده که هیچ عمارتت بدان نه
پیوسته است ، و مهندسان آن را مساحت کرده اند برابر شهرستان میارفارقین است
. و گرد بر گرد آن گشوده است . هر شب هزار مرد پاسبان اين قصر باشند پانصد سوار
و پانصد پیاده که از نماز شام بوق و دهل و کاسه می زنند و گردش می گردند تا روز
. و چون از بیرون شهر بنگرند قصر سلطان چون کوهی نمايد از بسیاری عمارات و
ارتفاع آن ، اما از شهر هیچ نتوان ديد که باروی آن عالی است ، و گفتند که در اين قصر
دوازده هزار خادم اجری خواره است و زنان و کنیزکان خود که داند ال آن که گفتند سی
هزار آدمی در آن قصری است و آن دوازده کوشک است . و اين حرم را ده دروازه است
بر روی زمین هر يک رانامی بدين تفصیل غیر از ان که در زير زمین است : باب الذهب ،
باب البحر ، باب السريج ، باب الزهومه ، باب السلم ، باب الزبرجد ، باب العبد ، باب
الفتوح ، باب الزلقه ، باب السريه . و در زيرزمین دری است که سلطان سواره از آن جا
بیرون رود ، و از شهر بیرون قصری ستخته است که مخرج آن رهگذر در آن به قصر
است و آن رهگذر را همه سقف محکم رزده اند از حرم تا به کوشک و ديوار کوشک از
سنگ تراشیده ساخته اند که گويی از يک پاره سنگ تراشیده اند ، و منظرها و ايوان
های عالی برآورده و از اندرون دهلیز دکان ها بسته . و همه ارکان دولت و خادمان
سیاهان بوند و رومیان . و وزير شخصی باشد که به زهد و ورع و امانت و صدق و علم
و عقل از همه مستثنی باشد و هرگز آن جا رسم شراب خوردن نبوده بود يعنی به
روزگار آن حاکم و در آيام وی هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود و هیچ کسی مويز
نساختنی احتیاط را نبايد که از آن سک کننند و هیچ کسی را زهره نبود که شراب
خورد و فقاع هم نخوردندی که گفتند ی مست کننده است و مستحیل شده .
قاهره پنج دروازه دارد : باب النصر ، باب الفتوح ، باب القنطرة ، باب الزويلة ، باب الخلیج .
و شهر بارو ندارد اما بناها مرتفع است که از بارو قوی تر و عالی تر است . و هر سرای
و کوشکی حصاری است . و بیش تر عمارات پنج اشکوب و شش اشکوب باشد و آب
خوردنی از نیل باشد سقايان با شتر نقل کنند . و آب چاه ها هرچه به رود نیل نزديک
تر باشد خودش باشد و هرچه دور از نیل باشد ، شور باشد .