ای گنبد گیتی ای دماوند!

روی جلد مجله همشهری ماه
| ای دیو سپید پای در بند! | ای گنبد گیتی! ای دماوند! | |
| از سیم به سر یکی کله خود | ز آهن به میان یکی کمر بند | |
| تا چشم بشر نبیندت روی | بنهفته به ابر، چهر دلبند | |
| تا وارهی از دم ستوران | وین مردم نحس دیومانند | |
| با شیر سپهر بسته پیمان | با اختر سعد کرده پیوند | |
| چون گشت زمین ز جور گردون | سرد و سیه و خموش و آوند | |
| بنواخت ز خشم بر فلک مشت | آن مشت تویی، تو ای دماوند! | |
| تو مشت درشت روزگاری | از گردش قرنها پس افکند | |
| ای مشت زمین! بر آسمان شو | بر ری بنواز ضربتی چند | |
| نی نی، تو نه مشت روزگاری | ای کوه! نیم ز گفته خرسند | |
| تو قلب فسردهی زمینی | از درد ورم نموده یک چند | |
| شو منفجر ای دل زمانه ! | وآن آتش خود نهفته مپسند | |
| خامش منشین، سخن همی گوی | افسرده مباش، خوش همی خند |
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۷ ساعت 8:0 توسط روشول
|