پير شده پير و تنها.حالا در89 سالگي، 4 سالي ميشود که فراموشي هم همراه تنهايياش شده. با اين حال گذشته هاي خيلي دور را به خاطرميآورد؛ زماني را كه آلينوش طريان به عنوان اولين زن فيزيكدان ايراني در دانشگاه تهران مشغول تدريس شد. يا سال 1326 كه به دليل زن بودن او، دکتر محمود حسابي که تحصيل را تا همينجا براي او زياد ميدانست بادرخواست بورس تحصيلي اش موافقت نکرد و او به خرج خانواده اش به دانشگاه سوربن رفت و سال ۱۹۵۶ميلادي از آن دانشگاه مدرک دکترا گرفت. حتي سال ۱۳۴۵ وبنيانگذاري نخستين رصدخانه فيزيک خورشيدي در ايران را هم يادش ميآيد. خودش که ميگويد:

 من مادر نجوم ايران هستم!

 

الان توي 89 سالگي چه آرزويي داريد؟فعلا كه دوست دارم هرچه زودتر از اين تخت خانه سالمندان خلاص بشوم و بروم سر خانه و زندگي ام.آن وقت چه كاري انجام ميدهيد؟كاري كه ندارم، مطالعه ميكنم و كتاب ميخوانم.چه كتابهايي ميخوانيد؟كتابي كه محتوا داشته باشد و به دلم بنشيند. هرچه از دل برآيد بردل نشيند.زمان شما زنها زياد نمي توانستند اهل درس و مدرسه باشند.شما چطور درسخوان شديد؟درس خواندن را خيلي دوست داشتم. همه اعضاي خانواده ام اهل تحصيل و مطالعه بودند. پدرم هنر دوست بود؛ شعر مي گفت، نقاشي ميكشيد و مطالعه مي كرد. مادرم هم معلم بود؛ در مدرسه ارامنه زبان فرانسه درس مي داد. پدربزرگم او را براي ادامه تحصيل به فرانسه فرستاده بود. تنها برادرم هم مهندس بود. من هم به هيچ چيز ديگري جز درس فكر نميكردم.پس به خاطر درس بود كه هيچ وقت ازدواج نکرديد؟اوايل به خاطر درس بود ولي وقتي عاشق شدم ديگر تصميم گرفتم ازدواج كنم. تا اينكه مرد مورد علاقه ام در تصادف مرد، بعد از آن نه به ازدواج فكر كردم و نه به هيچ مرد ديگري.بعد از اين ماجرا دوباره چسبيديد به درس؟نه، از اول هم اين طور نبودم که يکسره فقط درس بخوانم. تنها زمان بيشتري را به آن اختصاص مي دادم وگرنه همه چيزم سر جاي خودش بود؛ با دوستانم به تفريح مي رفتم، کارخانه انجام ميدادم، گلدوزي ميکردم، روزي نيم ساعت ورزش ميکردم، درس هم مي خواندم.با اين حساب همه جور فعاليت غير درسي داشتيد.لبخند ميزندبراي همه اين کارها وقت ميگذاشتم چون از انجامشان لذت ميبردم؛ حتي گلدوزي. اگر يک جوان امروزي اين مطلب را بخواندو بفهمد اولين زن فيزيكدان ايراني گلدوزي هم مي كرده مي خندد وميگويد چه ربطي دارد به فيزيک!چرا همچين فكري ميكنيد؟الان همين جوري شده اند. همين ورزش کردن را ببين! الان کمترجواني پيدا مي شود که بخواهد براي سلامت جسم و البته روحش وقت بگذارد. تقصيري هم ندارند. تک بعدي شده اند؛ وقتي درس مي خوانندديگر هيچ کاري نميکنند. 4سال ميروند دانشگاه و تنها کارشان مي شود خواندن درس دانشگاه. تازه همان را هم درست و حسابي نمي خوانند.کارهاي غيردرسي که ديگر بماند.آن روزها کسي هم پيدا مي شد که بخواهد با درس خواندنتان مخالفت کند؟نه، همه اطرافيان از علاق هام به ادامه تحصيل خبر داشتند و ميدانستنداگر حرفي بزنند ناراحت ميشوم؛ به همين خاطر هم چيزي نميگفتند ولي حرف يكي از اساتيدم هيچ وقت از ذهنم پاك نمي شود.

بهتان چي گفته بود مگر؟وقتي از او براي گرفتن بورس تحصيلي و رفتن به فرانسه کمک خواستم،با وجود اينکه مدرک ليسانسم را با نمرات بالا گرفته بودم موافقت نکرد و گفت: «تو يک زني تا همين جا هم زيادي درس خواندي ». يادم نيست گريه كردم يا نه ولي خوب مي دانم که خيلي بهم برخورد. اولين نفري بود كه با ادامه تحصيلم با اين شدت مخالفت كرده بود.پس چطور به فرانسه رفتيد؟پدرم هزينه تحصيلم را در فرانسه تقبل کرد و گفت: «بورس را بگذاربراي کساني که واقعا احتياج دارند ». با هزينه شخصي به فرانسه رفتم واز دانشگاه سوربن مدرک دکترا گرفتم. حس ميهن پرستي ام باعث شد پيشنهاد تدريس در دانشگاه سوربن را رد کنم و برگردم تا در دانشگاهتهران تدريس كنم.هيچ وقت پشيمان نشديد؟ حسرتش به دلتان نماند؟)محكم ميگويد( هيچ وقت. قبول دارم که در آنجا شرايط كار، زندگي وادامه تحصيل قابل مقايسه با ايران نبوده و نيست. حتي خيلي از دوستانم بهم ميگفتند حماقت كردي برگشتي. اما اينها هيچ كدام باعث نشد كه بخواهم رسالتم را در كشور بيگانه ادا كنم.چه رسالتي؟آموزش و پرورش انسان هاي معتمد؛ كساني كه بتوانيم با خيال راحت كشورمان را به آنها بسپاريم و بعد بنشينيم از دور دست رنجمان را ببينيم و كيف كنيم. افتخار مي كردم وقتي مي ديدم بعضي از دانشجوهايم آنقدر زحمت كشيده اند تا توانسته اند در همين دانشگاه همكارم شوند.کدام استادتان مهم ترين تاثير را در زندگيتان گذاشت؟همان که من را به فيزيک علاقه مند کرد. دبيرستان بودم که معلم فيزيکمان شد. اولين کسي بود که به من فيزيک درس داد. گاهي اوقات ناخودآگاه صدايش در گوشم زمزمه ميکند. اسمش آقاي جناب بود.خودتان چرا تدريس را انتخاب کرديد و به دنبال حرفه ديگري نرفتيد. مثلا چرا محقق نشديد؟به عقيده من بهترين کار براي زن،معلمي است. اگر زنان جامعه ماناين حرفه را انتخاب كنند علاوه برداشتن امنيت شغلي مي توانندبه كارهاي ديگرشان هم برسند.دوست داشتيد شاگرد اينشتين ميشديد؟اینشتين معلم خوبي نبود. مهم ترين اصل براي يک معلم، اخلاق خوب است. شما اگر بداخلاق باشي هيچ وقت نمي تواني معلم خوبي باشي؛ حتي اگر اينشتين باشي. کلاس من از آن کلاس هايي بود که باسقف 50 نفر تشکيل ميشد. يک روز يکي از همکارانم پرسيد: «چرا سرکلاس تو 50 تا دانشجو مي نشيند اما در کلاس من 2تا دانشجو بيشترشرکت نميکند؟ ». گفتم : «از خودت بپرس. با اين اخلاقي که تو داري دانشجو ها از دستت فرار ميکنند. گفت: «من اصلا دوست نداشتم معلم شوم. پدرم اين کار را دوست داشت. من هم مجبور شدم همين راانتخاب کنم ». به او گفتم: «تو اصلا به درد معلمي نميخوري. اگر پدرت معلم ميشد خيلي بهتر از تو بود ». بعد از اين صحبتمان بود که تدريس را رها کرد و به دنبال کار مورد علاقه اش رفت.خودتان چطور؟من پدر خوبي داشتم، اهل هنر بود و کار فرهنگي ميک‌رد. من همدر كنار علاقه ام به فيزيك، گاهي اوقات دست به قلم مي شدم و يکچيزهايي مي نوشتم. پدرم دوست داشت نويسندگي را ادامه بدهم اماهيچ وقت اصرار نکرد. وقتي علاقه ام را به فيزيک ديد امکان تحصيلشرا برايم فراهم کرد.از حقوق معلمي راضي بوديد؟هيچ وقت به خاطر پول کار نکردم. يادم مي آيد بعد از فارغ التحصيلي،يکي از دوستان پدرم که شرکت داشت پيشنهاد کرد در شرکت او مشغول به کار شوم؛ حتي وعده داد 3 برابر حقوقي را که از دانشگاه مي گيرم مي دهد. اما حاضر نشدم به خاطر مسائل مالي تدريس را رهاکنم و پيشنهادش را رد کردم.مهم تر اينکه من يک نفر بيشتر نبودم و خرجي هم نداشتم. همان اندازه هم برايم زياد بود. ولي در هر صورت تاسف دارد که در ايران هنوز ارزش استادان را درک نکرده اند.بعد از اين همه سال تدريس و سروكله زدن با جوان هاچه تفاوتي بين جوان امروز و جواني در زمان خودتان ميبينيد؟زمان ما امکانات نبود و جوانان در مضيقه بودند. اما اينموضوع باعث نميشد دست از سعي و تلاش بردارند.ولي الان امکانات خوب است. به نفعشان است که قدر بدانند و استفاده کنند. من دانشجو زياد داشتم. ولي از هر 50 دانشجو فقط 3- 2نفربودند که وقتي درس ميدادم سراپا گوش ميشدند. شوق يادگيري را ميشد از برق چشمانشان فهميد، بعد از کلاس هم دست برنميداشتند و مرتب سؤال ميكردند.وقتي اين جوان ها را مي ديدم واقعا لذتم يبردم.چه پيشنهادي به يک استادجوان و تازه کار داريد؟مرتب مطالعه کند و اطلاعات خود رابالا ببرد. مهربان باشد و مهرباني رابه دانشجوها ياد بدهد. اگر استادان بد اخلاق باشند نمي توانند اين دانشجوها را که آينده کشور در دستان آنهاست درست تربيت کنند.

مجله همشهری جوان