3۵ سال پيش درچنين روزي - 9شهريور ماه سال1357هجري شمسي: «امام موسي صدر» به هنگام سفر به ليبي به دست عوامل آمریکا ربوده شد. امام موسي صدر در قم به دنيا آمد و بعد از تكميل تحصيلات خود در دانشگاه تهران به دعوت حجة الاسلام« سّيد عبدالحسين شرف الّدين» رهبر مذهبي و انقلابي شيعيان در شهر صور راهي جنوب لبنان شد. شيعيان لبنان در آن زمان در وضعيت نامناسب سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي بسر مي بردند از اين رو امام موسي صدر در مقام رهبري شيعيان لبنان اقدامات اساسي و مهمي در اين زمينه ها انجام داد. او موفق شد كه قانون تشكيلات مربوط به امور اسلامي شيعيان را در مجلس لبنان به تصويب برساند و سپس با راي مردم به رياست تشكيلات امور مسلمانان انتخاب شد. اما سر انجام توطئه گران صهيونيسم بين المللي كه از وقوع انقلاب اسلامي در لبنان وحشت داشتند براي قطع رابطه شيعيان لبنان با ايران، نقشه ربودن امام موسي صدر را طراحي كردند تا از فعاليت شيعيان در خاور ميانه جلوگيري كنند.


۱۴خرداد۱۳۰۷ در محله چهار مردان قم به دنیا آمد.پدرش آیت الله صدرالدین صدر و مادرش دختر آیت الله حسین قمی(نسب وی با سی و دو واسطه به امام موسی کاظم(ع)میرسد.)


بهمراه آیت الله شرف الدین-۱۳۲۹شمسی


در ۱۳۳۱ از دانشگاه تهران در رشته حقوق مدرک لیسانس خود را گرفت.آنزمان فرانسه عربی و انگلیسی نیز میدانست.

 

سیمین دانشور درباره وی میگوید:موسي صدر خيلي خوش تيپ بود! حالا ليبي (قذافي) يا گمش كرده يا كشتدش، نميدونم. غروب بود. موسي صدر اومد، در زد. اون يكي از زيباترين مردهاي دنيا بود.چشمهاي خاكستري، درشت، زيبا. لباس آخونديش هم شيك، از اين سينه كفتري ها. من در رو باز كردم. گفتم ببينم! شما امامي، پيغمبري! تو حق نداري اينقدر خوشگل باشي! خنديد. گفت: جلال هست؟گفتم: آره، بيا تو. اومد تو.... سووشون را او به عربی ترجمه کرد...


مشرف شدن به خانه خدا


همه قبولش داشتند.ملاقات با جمال عبدالناصر و حافظ اسد


در حین خواندن خطبه عید روزه مسیحیان مارونی.مسیحییان میگفتند:او خود مسیح است که برای نجات ما آمده است!یکی از رهبران مسیحی درباره وی گفته بود:روحانیتی که امام موسی صدر با یک سخنرانی در دیرها و کلیساها و قلوب جوانان ما می ریزد بیش از معنویتی است که خود ما طی این سالها در این اماکن مقدس پدید می آوریم.۱۳۵۳شمسی


در طرابلس جوانی از مسلمانان دختری مسیحی را بقتل رسانیده بود.خانواده فرد مسیحی به هیچ چیز راضی نمیشدند جز به قصاص.شفاعت احدی را نیز قبول نمیکردند.دامنه این مساله بالا گرفت ادامه یافت تا اینکه امام آمد...میگویند فقط یک ربع با پدر مقتول صحبت کرد و سپس از خون وی گذشتند!پدرش گفت :سیدی!من و مادر این دختر خون این جوان را به تو بخشیدیم ...همه به گریه افتاده بودند...!


خواندن نماز بر پیکر دکتر علی شریعتی-دمشق-سوریه-۱۳۵۶شمسی(بعد از این ماجرا رژیم شاه تابعیت ایرانی وی را لغو کرد)


آخرین عکس وی در کنار معمر قذافی دیکتاتور لیبی.بعد از این ملاقات بود که وی مفقود شد

گفت‌وگو با ربابه صدر، خواهر موسي صدر

*در ديدار و صحبت با شما آدم ناخودآگاه به ياد برادرتان آقاي موسي صدر مي‌افتد. بنابراين ترجيح مي‌دهم قبل از هر چيز درباره ايشان سؤال كنم. خانم صدر! تاكنون روايت‌هاي متفاوت و گاه متناقضي درباره چگونگي مفقود شدن برادرتان شنيده شده است. به همين دليل مايلم اسرار ربوده شدن ايشان را از زبان خودتان بشنوم.

حتماً شما مي‌دانيد كه افزايش رنج ومحنت مردم لبنان و شدت گرفتن تجاوزات صهيونيست‌ها و اشغال جنوب اين كشور، عملاً مانع اعمال حاكميت دولت لبنان بر اين منطقه شده بود. چون اسرائيل از اجراي قطعنامه 425 شوراي امنيت و عقب‌نشيني از مناطق مرزي سر باز زده بود، امام موسي صدر وظيفه خود مي‌دانست كه اوضاع بحراني لبنان و عمق خطرهاي تهديدكننده جنوب لبنان را به اطلاع رهبران كشورهاي عربي برساند. رهبراني كه در رسيدگي به اين وضع اسف‌بار تأثير مستقيم داشتند. ايشان به همين‌ منظور به سوريه، اردن، عربستان سعودي و الجزاير سفر كرد و اين كشورها را به برگزاري نشست محدود سران فرا خواند. از جمله درالجزاير با رئيس‌جمهوري «هواري‌بومدين» گفت‌وگو كرد. بومدين در پايان اين ملاقات كه بسيار صميمانه بود و بيش از چهار ساعت طول كشيد، گفت: «من از ديدار شما بسيار خوشحالم، چون اخبار بسيار غيرصحيحي درباره جنگ لبنان به ما رسيده بود و واقعيت‌هاي آنجا را نمي‌دانستيم، اما با صحبت‌هاي شما همه چيز براي من روشن شد.»

بومدين گفته بود: «خواهش مي‌كنم سفري هم به ليبي داشته باشيد. چون برادرم سرهنگ قذافي هم اخبار ناصحيحي از جنگ لبنان دارد.» صدر در پاسخ به اين درخواست گفت كه به زودي به دعوت دولت ليبي كه خواهان ديدار وي از ليبي و گفت‌وگو با رهبران آن است، پاسخ مثبت خواهد داد. ايشان در تاريخ 28/2/1978 در دفتر خود پذيراي كاردار سفارت ليبي شد كه او را براي حضور در كنگره خلق و گفت‌وگو با سرهنگ معمر قذافي به ليبي دعوت و خواهش كرد كه اين سفر در 19 يا 21 آگوست 1978 انجام شود. امام موسي صدر اين دعوت را پذيرفت و در مورد تعيين زمان سفر با تأمل برخورد كرد و حدود يك ماه بعد به كاردار ليبي اطلاع داد كه مايل است سفر در تاريخ 25/8/1978 انجام شود و ناگزير به ترك ليبي پيش از 1/9/1978 است تا بتواند به همسر بيمارش كه در حال درمان در فرانسه است رسيدگي كند. روز جمعه 25 آگوست 1978 ايشان همراه شيخ محمد يعقوب و استادعباس بدرالدين (مدير خبرگزاري لبنان) به ليبي سفر كرد و در هتل «الشاطي» طرابلس به عنوان ميهمان رسمي دولت ليبي اقامت گزيدند. تا روز پنجم كساني ايشان را ديده‌اند اما از آن به بعد هيچ‌ كس خبر از او و همراهانش ندارد. روز پنجم اتومبيلي براي بردن آن‌ها به ديدار سرهنگ قذافي به هتل آمد و بعد از رفتنشان تا به امروز هرگز خبري از آن‌ها نشده است.

*آيا آقاي صدر از زمان رسيدن خود به ليبي و در روزهاي بعد با كسي در لبنان تماس برقرار نكرد؟ آيا شما و يا ديگر اعضاي خانواده‌تان در آن روزها هيچ تلفن يا نامه‌اي از ايشان نداشتيد؟

نه. هيچ تماسي نبود. از زمان رسيدن امام صدر به ليبي و طي روزهاي بعد هيچ كس در لبنان تماس تلفني يا نامه يا خبري از ايشان دريافت نكرد و اين برخلاف رويه ايشان در سفرهاي قبلي بود. از همراهان او نيز هيچ خبري نرسيد. با اين كه يكي از آن‌ها يعني استادبدرالدين تنها به دليل پوشش خبري اين سفر با اما صدر همراه شده بود.

*رسانه‌هاي خبري ليبي چه‌طور؟ آيا آ‌ن‌ها هيچ خبري درباره حضور آقاي موسي‌ صدر در ليبي مخابره نكردند؟

رسانه‌هاي خبري ليبي هيچ اشاره‌اي به حضور ميهمان رسمي دولت خود يعني امام صدر نكردند و از برنامه‌هاي ايشان در اين سفر هيچ خبري منتشر نساختند.

*بعد از اينكه خبري از امام موسي صدر و همراهانش در ليبي نشد، چه اقداماتي از سوي مقامات دولت لبنان براي پيگيري وضعيت ايشان انجام شد؟

پس از اينكه تماسي با ايشان ميسر نشد، مجلس اعلاي اسلامي شيعي لبنان از كاردار ليبي در لبنان خواستار اطلاعاتي درباره وضع ايشان شد اما او از پاسخگويي طفره رفت. چهار روز بعد مجلس موضوع را با رئيس دولت لبنان دكتر سليم‌الحص در ميان گذاشت و او فوري كاردار ليبي را فرا خواند و خواستار جواب رسمي و فوري شد. ظهر روز بعد وي پاسخ داد كه «امام صدر و همراهانش روز 31 آگوست 1978 با هواپيماي خطوط هوايي ايتاليا به شماره 881، ليبي را به مقصد رم ترك گفته‌اند: بنابراين موضوع آن‌ها ربطي به ما ندارد...» با مطرح شدن اين ادعا دولت لبنان يك هيات قضايي به ايتاليا اعزام كرد و اين هيات شكايتي را در اين خصوص تسليم دادگاه ايتاليا كرد كه دولت ايتاليا بعد از چند ماه پاسخ داد كه امام صدر و همراهانش هرگز وارد ايتاليا نشده‌اند.

*شنيده‌‌ام كه در همان روزها سفارت ليبي در بيروت نامه‌اي براي مجلس اعلاي شعيه لبنان فرستاد كه در آن تصريح شده بود كه مقامات امنيتي ايتاليا حضور آقاي موسي صدر و شيخ محمد يعقوب را در هتل «هاليدي اين» رم مورد تأييد قرار داده‌اند و چمدان‌هاي آن‌ها نيز به دادستاني كل ايتاليا تحويل داده شده است. آنچه شما مي‌گوييد با آنچه كه در اين نامه آمده، همخواني ندارد؟ دولت ايتاليا برابر ادعاهاي اين نامه، چه پاسخي داد؟

بله. اما آنچه در آن نامه آمده ادعاي بي‌اساي بيش نبود. اطلاعاتي كه در آن نامه مطرح شده بود با يافته‌هاي صحيح سيستم تحقيقاتي ايتاليا ناسازگاري آشكار داشت. دستگاه قضايي ايتاليا عوامل كشيك پليس و گمرك فرودگاه و همچنين كادر و خدمه پرواز شماره 881 هواپيمايي ايتاليا كه طرابلس را غروب روز سي‌ويكم آگوست به سوي رم ترك كرده بودند، مورد بازجويي قرار داد، آن‌ها حتي از مسافران بخش درجه يك آن پرواز نيز بازجويي كردند. مسافران و خدمه پرواز تصريح كردند كه اما م صدر و همراهانش هرگز در ميان مسافران هواپيماي مورد نظر نبوده‌اند.

*خانم صدر! درباره هتل «هاليدي اين» چه مي‌گوييد؟ دولت ليبي ادعا كرده بود كه آقاي موسي صدر و همراهانش براي ده روز در اين هتل اتاق گرفته بودند. درست نمي‌گويم؟

بعد از چند ماه تحقيق توسط دولت ايتاليا مشخص شد كه دو نفر با چمدان‌هاي امام صدر و آقاي بدرالدين از ليبي به ايتاليا رفته و در هتل «هاليدي اين» به نام آن‌ها براي ده روز اتاق رزرو كرده‌اند. يكي از آن‌ها كه عبا و عمامه آقاي صدر را پوشيده بود به گونه‌اي كه پشتش به قسمت رزرو هتل باشد و كسي صورتش را نبيند، براي مدت كوتاهي در لابي نشسته بود. آن‌ها بعد از ده دقيقه بالا مي‌روند و لباس‌هايشان را عوض مي‌كنند، پاسپورت‌ها را هم در اتاق به جا مي‌گذارند و هر دو هم فرار مي‌كنند.

*خانم صدر! يعني شما مي‌خواهيد بگوييد كساني كه در هتل «هاليدي اين» اتاق رزرو كردند. اصلاً آقاي موسي صدر و همراهان ايشان نبودند؟

بله. مدير اين هتل تأكيده كرده است كه دو فردي كه در ساعت ده صبح روز اول سپتامبر 1978 وارد هتل شده و خود را موسي صدر و محمد شحاده ناميده‌اند، واقعاً آقاي صدر و همراه او نبوده‌اند. زيرا تصاوير آن‌ها با افرادي كه به هتل آمده بودند، هيچ شباهتي ندارد.

 و از زبان صادق طباطبایی خواهر زاده امام موسی صدر

بايد بگويم زمانی که آقای صدر عازم سفر به مقصد ليبی بودند، قرار بود من و يکی از دوستان هم در خدمت ايشان باشيم. هدف ما دو نفر ايرانی از همراهی ايشان اين بود که در آن مقطع برای روشنگری مردم ايران دو ساعت وقت در روز برای يك برنامه راديويی از آقای قذافی بگيريم تا به زبان فارسی فکر و انديشه های امام را برای مردم ايران بيان كنيم. در آن زمان به دستور صدام و عمويش حسن البکر منزل ايشان را در نجف محاصره کرده بودند و به خیال خودشان  می خواستند فکر و انديشه ايشان را محصور کنند. بنابراين هدف ما راه اندازی يک برنامه به زبان فارسی از يک راديوی قدرتمند  بود. با تعويقی که در سفر آقای صدر پیش آمد من و آن دوستم نتوانستيم همراه ايشان باشيم. طنين کلام ايشان هنوز در گوشم هست. زمانی که من تلفنی به ايشان گفتم به تعويق افتادن سفر شما باعث می شود که من ديگر نتوانم همراه شما باشم چون مرخصی من از دانشگاه قابل تمديد نيست، ايشان گفتند  "انشاءالله خيردر همين است"، شايد فرصت ديگری پيدا شود.

در مدت زمانی که ايشان در ليبی به سر می بردند ارتباطشان با مطبوعات و با خانواده قطع شده بود. حتی سفیر لبنان در لیبی که علی الاصول می بایست از همان اولین ساعات ورودشان به طرابلس در جریان برنامه های ایشان قرار گیرد از حضورشان در آن جا بی اطلاع بود.

بعد از اعلام ربوده شدن و بیانیه رسمی دولت لیبی که ایشان با پرواز شماره فلان شرکت آلیتالیا به رم رفته اند و بی اطلاعی مقامات ایتالیائی واعضای خانواده از وضع و حال ایشان تلاش های گسترده آغاز شد. اولين عکس العمل از امام خمینی، تلگرافی بود که به ياسر عرفات مخابره شد .یاسر عرفات را هم، ياسر عرفات امروز نبينيد. يک آدم مفلوک دست وپا شکسته گردن کج و آویزان. عرفات در آن روزيک چهره ايدئولوژيك ويک قهرمان سياسی ويک چريک برجسته و نامدار انقلابی بود که همه از همه جای دنيا آرزو داشتند در کنار او بايستند ويک عکس يادگاری بگيرند. تلگراف امام به ياسرعرفات حاوی اين نکته بود که "هر چه سريعتر من را از سلامت و مکانت " ايشان مطلع کنيد. عين همين تلگراف برای حافظ اسد نيز فرستا ده شد. به هرحال تلاشهايی صورت گرفت. اولين واكنش رسمی دولت ليبی چنانکه گفته شد اين بود که آقای صدر در سی ويکم اوت با پرواز شركت آليتاليا، ليبی  را به قصد ايتاليا ترک کردند. طبيعی است که بلافاصله با دولت ايتاليا تماس گرفته  شود. تحقيقاتی که دولت ايتاليا انجام داد به اين نتيجه منتهی شد که آقای صدر، هرگز نه تنها با اين هواپيما بلکه با هيچ هواپيمای ديگری هم  به ايتاليا نيامده است. دو سه روز پس از اين تاريخ  وسايل و چمدان های ايشان در هتل" هاليدی اين" در رم پيدا  شد. روشن است که دو نفر به نام ايشان وشيخ محمد يعقوب اتاقی اجاره کرده اند و وسايلشان را گذاشته اند، بعد هم رفته اند و ديگرمراجعه نکرده اند. جالب اين است كه در فرمی که این دومسافر در هتل پر کرده ا ند هر دو اسم خود را با غلط  املايی نوشته شده بودند. یعنی هم آقای صدر و هم شيخ محمد يعقوب اسمهای خودشان را با غلط املايی  در آن فرم نوشته بودند.

ولی همچنان آقای قذافی مدعی بود آقای صدر از لیبی رفته اند. و برای اثبات اين ادعا دولت ليبی ادلّه، اسناد ومدارکی  را به مقامات قضايی ايتاليا و در اعتراض به حکمی که صادر شده بود ارائه كرد. اولين حکم  مقامات قضايی ايتاليا   در تاريخ 19 ماه مه سال 1979 صادرشد.دولت ليبی به این حکم اعتراض  کرد. و اين اعتراض خود را  به تعداد زيادی اوراق، اسناد ومدارک مستند کرد. طبيعی است که طبق هر رويه قضايي، پليس ايتاليا اين مدارک را گرفت وسرانجام در حدود 4 سال بعد در تاريخ 28  ژانويه  1982 رسما اعلام کرد که تمام اين اسناد ومدارک جعلی وفاقد اعتبار است وآقای صدر همچنان که قبلا تحقيقات نشان می داد از ليبی خارج نشده و هرگز به ايتاليا نيامده اند.

در اين فاصله انقلاب ايران به ثمر رسيده بود. دولت ها وشخصيتهای برجسته يکی پس از ديگری انقلاب را به رسميت می شناختند وآمادگی سفر به ايران را اعلام می کردند. ياسرعرفات دوسه روز بعد از پيروزی انقلاب به ايران آمد. معمر قذافی هم تصميم گرفته بود به ايران بيايد. سفرش هم مثل تمام كارهايش غیر متعارف وبسيار عجيب وغريب بود.  آن زمان من معاون سياسی - اجتماعی وزارت کشور بودم حدودا" چهار یا پنج هفته ازپیروزی انقلاب اسلامی گذشته بود که از سازمان هواپيمايی کشوری با دفترمن تماس گرفتند و گفتند   که يک هواپيمای ناشناس با 140 تا 150 ديپلمات عرب خواهان ورود به آسمان ايران وفرود در تهران است. با وزرات خارجه تماس گرفته بودند، وزير خارجه وقت حضور نداشت. با دفتر نخست وزير تماس گرفتند، ايشان همدان بودند. طبعا از وزارت کشور كسب تكليف شد. من بلافاصله حدس زدم که احتمالا چنين ديوانه بازيی فقط از چنين ديوانه ای  بر می آيد. يک هواپيمای ناشناس،با 140 تا 150 نفرسرنشين دیپلمات واعلام هم نکنند که چه کسانی هستند و از کجا می آیند، واجازه ورود نيز بخواهند. بنابراين به هواپيمای کشوری دستور داده شد که هواپيما را به آسمان ايران راه ندهيد واجازه فرود به تهران داده نشود. با قم ودفتر امام تماس گرفتم وبه مرحوم حاج آقا احمد قضيه را اطلاع دادم و گفتم  به امام بگوييد چنين مسئله ای رخ داده است. امام هم کار ما  را تأييد کردند. دفعات بعد که آقای قذافی خواهان سفر به ايران بود امام نپذيرفتند وخط قرمزی تعيين کردند. خط قرمز امام  روشن شدن مسئلة امام موسی صدر وروشن شدن ابعاد  اين جنايت بود که تا امروز هم طول کشيده است. پس از انکه موضع دولت ايران وموضع امام رسما اعلام شد، ليبی به شيوه ديگری متوسل شد. قذافی يکی از مقامات عالی رتبه خود را به ايران فرستاد ومدتی مدید در بيت يکی از مراجع مستقر کرد. اين نماینده آقای قذافی در بیت آن مرجع  يک پايگاه قدرتمند سياسی بااستفاده از شيوه های انتفاعی درست کرده بود.  عده ای از نزديكان آن مرجع عالی قدر  تلاششان را برای دیدارشخصیت لیبیائی مزبور با امام از یک سو و جلوگيری از پيگيری مسئله امام موسی صدراز سوی دیگرآغاز كردند.

همان طور که می دانید  پيش از انقلاب روابط ايران با ليبی  قطع شده بود. بعد از انقلاب تلاش هايی عمدتا"توسط رفقای ایرانی آقای قذافی صورت گرفت تا روابط ديپلماتيک فیما بین  دوباره برقرارشود. یکی از بندهای  مقاوله نامه تجديد روابط ايران وليبی تشکيل کميته تحقيق برای پيگيری وروشن کردن مسئله امام موسی صدر بود. در چارچوب اين موافقت نامه کميته ای در ايران تشکيل شد. اين کميته مجموعه اطلاعات، اسناد ومدارک لازم را گردآوری کرده بود. اين مدارك شامل اسناد و مدارك تهيه شده در ايران وایتالیا و لبنان  و نیز اسناد مقامات قضايی و  ديپلماسی و اطلاعاتی لبنان وهم چنین گزارشات مقامات ايتاليايی و تحقيقات پليس بين الملل بود.اعضای این کمیته نیز نمايندگان رئيس جمهور لبنان و جنبش امل، وکيل خانواده امام موسی صدر واز ايران هم نماينده وزير دادگستري، دو وکيل برجسته ایرانی وسه وکيل بين المللی بودند. من ، هم عضو كمیته مزبوربودم و هم رياست آن را به عهده داشتم . اعضای اين كميته خود را  آماده سفر کرده بود. عصر همان شبی که قرار بود گروه به ليبی سفر کند به ما اطلاع داده شد که دولت ليبی از پذيرفتن کميسيون امتناع می کند و اعلام كرده که اجازه تحقیق به کميسيون را نمی دهد. وقتی تذکر داده شد که اين مساله در بند هفدهم مقاوله نامه تجديد روابط ديپلماسی دو کشورمندرج است ، گفته شد که جناب معمر قذافی گفته اند اسم اين کميسيون، کميسيون تحقيق است اما وقتی اين کميسيون پيش از تحقيق نظر خودش را اعلام وابراز کرده ديگر تحقيق معنی ندارد. اين بهانه  اشاره ای بود به مصاحبه ای که من سه یا چهارهفته قبل از اين تاريخ در لبنان انجام داده و گفته بودم  که آنچه بر سر آقای صدر آمده در ليبی رويداده است ودولت ليبی وشخص معمر قذافی مسئول اين کار است.  همچنين گفته بودم ملتی که می تواند آن" طاغوت کبير" را به زانو در بیاورد می تواند تکلیفش را با  اين "عقيد صغير" روشن کند. "عقيد"  يعنی سرهنگ، و منظورم سرهنگ قذافی بود. وقتی که معلوم شد بهانه آقای قذافی ، آن اظهارات من بوده است، بلافاصله اعلام کردم من نه تنها از رياست اين کميسيون  بلکه از عضويت آن هم استعفا می دهم تا  کميسيون بتواند کار تحقيق خود رابا انجام سفر آغاز کند. اينجا به جای اينکه پاسخ از ليبی بيايد، همان مراجع عالی قدربه توصیه و ابراز نگرانی همان مقام لیبیلئی مستقر در بیت ایشان شبانه خود را به تهران وبه  امام رسانده وبه  ایشان گفت: آقا ما الان  برای ایجاد اتحاد جماهير اسلامی در حال تلاش هستيم، ما کشوری هستيم که در دنيا اين همه دشمن داريم، از اين طرف جبهه شرق، از آن طرف جبهه غرب. ما يک دوست در دنيا بيشتر نداريم وآن جناب معمر قذافی است. من اطلاع دارم كه او هم اكنون به ما كمك می كند. والان وقت اين نيست که ما به اين مسائل بپردازيم وروابط خودمان با او را تیره کنیم.

 پس از اين دیدار امام من را خواستند وخيلی صميمانه و خصوصی گفتند که به عقيده من شما مدتی اين مسئله را مسکوت بگذاريد تا اين آب وتاب ها و شیطنت های این افراد بخوابد. اشاره شان به افرادی بود منجمله سید مهدی هاشمی ویاران او  که در اختیار همان مقام ليبيايی بودند و اينكه این ها انسانهای سالمی نيستند، به عبارت ديگر مخالفت آنهابا پی گیری قضیه آقای صدر ريشه اعتقادی ندارد، ريشه اقتصادی و  انتفاعی دارد. بعدها هم اظهارات سيد مهدی هاشمی را در تلويزيون شنيديد. به اعتراف خوداو پنجاه ميليون دلار از ليبی پول گرفته بود تحت عنوان کمک به سازمانها و جبهه های آزادی بخش . آن هاغیراز پول  پودر سرطان زا هم برای حذف مخالفين از لیبیائی ها گرفته بوند که بر حسب اقاریرسید مهدی هاشمی وبه احتمال بسيار قوی در مورد مرحوم ربانی املشی  از همين پودر سرطانزا استفاده شده بود. خدا می داند که چه کسان ديگری را با اين پودر نابود کرده اند. به هر حال مسئله پیگیری قضیه دراین جا متوقف شد. بعد جنگ پيش آمد. به طور طبيعی در طول دوران جنگ هم مشکلاتی وجود داشت. باز عده ای از همان ياران قذافی ادعا می کردند که الان تنها کشوری که به ما اسلحه می دهد وکمک نظامی می کند ليبی است. درست نيست که ما در چنين شرايطی بخواهيم ارتباطمان را تيره کنيم. البته در همين مقطع هم يکی دو بار رؤسای جمهور وقت -  آيت الله خامنه ای وآقای هاشمی رفسنجانی -  به ليبی سفر و مسئله را مطرح کرده بودند. اما هر بار، با نوعی لودگی قذافی از زير بار مسئله شانه خالی کرده بود. قذافی با لحنی آمیخته با شوخی و تهدید گفته بود که "اين مسئله را فراموش کنيد". اين دو بزرگوار گفته بودند مسئله، مسئله شخصی ما نيست که فراموش کنيم، يک ملت، يک جهان، يک امت پيگيراين ماجرا هستند