همراه با آدولف هیتلر در روزهای پایانی عمرش

شجره نامه آدولف هیتلر
جنگ جهاني دوم در حال نزديك شدن به روزهای پاياني خود بود، آدولف هيتلر از طريق راديو از پيش روي نيروهاي ارتش سرخ تا دروازه هاي برلين مطلع شد، ژنرال روسي ژوكف عنوان ميكند كه تا فردا برلين را فتح خواهند كرد.
هيتلر همچنان در پناهگاه زيرزميني خود در برلين بسر مي برد و تمامي دوستان و اطرافيانش از او خواهش ميكنند كه با يك فروند هواپيما از برلين خارج شود و رهبري را در مقري دورتر از جبهه هاي جنگ ادامه دهد اما هيتلر فهميده است كه ديگر به پايان راه رسيده است.
از منشيهايش خواست كه ماشينهاي تايپ خود را آماده كنند، وصيت خود را ميگفت و آنها تايپ ميكردند. وي در وصيتنامه خود درياسالار دونتيس كه مردي خوش نام در ارتش آلمان بود را جانشين خود قرار داد و از او خواست تا براي سرافرازي آلمان هر چه ميتواند انجام دهد و ديگران را نيز به فرمانبرداري او امر كرد.
پس از مرور وصيتنامه اش به همگي فرمان داد تا برلين را ترك كنند. براي هيتلر اهميت داشت كه وصيتنامه اش به دست بيگانگان نرسد، پس وصيتنامه اش را به همراه ديگر ياران نزديكش با هواپيما فرستاد. دقايقي پس از آنكه هواپيما از ديدها ناپديد شد كماكان هيتلر ايستاده بود و به آسمان مينگريست، لحظهاي به خود آمد و به اطرافش نگاه كرد صدايش را صاف كرد و رو كرد به اوابراون كه در نزديكيش ايستاده بود و بلند گفت كه ديگر زمان آن شده است كه ازدواج كنم، آيا همسري مرا قبول خواهي كرد؟اوا براون كه سالها آرزوي چنين پيشنهادي را داشت سرش را به نشانه تاييد تكان داد.
گوبلز وزير تبيلغات هيتلر كه در حكم دست راست وي را نيز داشت، دستور داد تا سريعا كشيشي بيايد و مراسم ازدواج را به اجرا بگذارد. بسرعت تدارك جشن عروسي را ديدند و مقدار مختصري غذا و شيريني نيز مهيا گرديد.پس از ساعتي شادماني هيتلر قبل از آنكه به اتاقش برود از گوبلز خواست تا بطور خصوصي با او صحبت كند. پس آندو به دفتر كار هيتلر رفتند اما برعكس جلسات ديگر اين جلسه زياد طولاني نبود.
پس از آن هيتلر با همگي خداحافظي كرد و از آنها تشكر نمود كه تا اين لحظه او را ترك نكرده اند و پس از آن بازوي نو عروسش را گرفت و به اتفاق به اتاق هيتلر رفتند. اين آخرين باري بود كه پيشواي آلمان زنده ديده شد. ساعاتي گذشت تا اينكه صداي تيري از اتاق پيشوا به گوش رسيد. همه سراسيمه به اتاق پيشوا رفتند، داستان زندگي پر فراز و نشيب هيتلر به پايان رسيده بود.

به دستور گوبلز چالهاي كه از خمپارههاي متفقين درست شده بود را پر از بنزين كردند و جسد هيتلر و اوا براون را درون آن سوزاندند. سپس گوبلز، همسرش و دختران خردسالش به پيشوايشان اقتدا كردند و آنها نيز خودكشي نمودند. مارتين بورمان، منشي خصوصي هيتلر و تنها كسي از سران نازي كه هيچگاه دستگير نشد، دستور سوزاندن جسد آنها را نيز صادر كرد و پس از آن مشغول جمع آوري و سوزاندن اندك مداركي كه باقي مانده بود شد.

گالن های بنزین که برای آتش زدن جسد آدولف هیتلر و همسرش توسط افسران اس اس مورد استفاده قرار گرفت.جولای ۱۹۴۵میلادی
خانم "يلنا رشوسكايا " يكى از مترجمين افسر فرماندهى گارد سى ام روسى اولين كسي بود كه جسد سوخته هيتلر را شناسايي و آن را مخفيانه به روسيه انتقال داد. وي در مصاحبهاي مي گويد: در اوائل ماه مه 1945 هنگامى كه در خيابانهاى برلين بوى سوختگى بدن و دود ساختمانها به مشام مي رسيد و تقريبأ هيچ ساختمانى سالم نبود،خود را به محل مخفيگاه هيتلر رسانيدم تا قبل از ورود افراد ديگرآدلف هيتلر را شناسائى كنم.جاسوسان روسى قبلأ محل اختفاى احتمالى وى را شناسائى كرده بودند و من بعنوان مترجم زبان آلمانى مأمور شدم با سربازان و افسران باقيمانده در ستاد هيتلر از موقعيت وى گزارش تهيه كنم.
وي ابتدا جسد گوبلز را كشف ميكند كه بدنش تا نزديكيهاى گردن سوخته بود و در آن لحظه هيچكس نمىتوانست باور كند كه دومين فرد رايش سوم آلمان مرده است.بعد از آن در گودالي جسد كاملاً سوختهاى كه شباهت به انسان نداشت با اوا برآون كه هنوز پيراهن عروسى به تن داشت با جسد دو سگ را پيدا ميكنند.
رشوسكايا ميگويد: اولين كارم كندن دندانهاى فرد سوخته شده بود كه ميخواستم آنها را براى تشخيص هويت صاحب آنها ارائه كنم.براى مخفى كردن دندانها آنها را در قوطى عطرى كه هميشه با خود داشتم قرار داده و بدين ترتيب از محوطه خارج ساختم.روز پنجم ماه مه افسر سرگروه ما به ايده جالبى كه داشت عمل كرد.صبح خيلى زود بدون جلب توجه افراد خودش را به باغ محل دفن اجساد رسانيد، دو جسد را در گونى كرد و آنها را به پشت ديوار كوتاه باغ كه ما آنجا در انتظار بوديم پرتاب كرد.
وي ميافزايد: ما گونى هاى حامل اجساد را در دو صندوق حمل مهمات مخفى كرده و به بيمارستان ارتش برديم.در هشتم ماه مه يك پزشك زن ارتش از طريق دندانهايى كه من با خود خارج ساخته بودم هيتلر را شناسايى كرد. اما مشكل پايان نيافت زيرا از مسكو دستورات ضد و نقيض ميرسيد. ارتش حتماً اجساد را ميخواست در حاليكه ما دستور استالين را بايد رعايت ميكرديم. بالاخره براى اطمينان كامل از مرگ هيتلر توانستيم در همان روزهاى آخر جنگ،خانم "كته هوزه مان " كمك دندانپزشك هيتلر را پيدا كنيم كه وى نيز بر اساس دندانهايى كه من مخفيانه از باغ خارج كرده بودم هويت وى را تشخيص داد. ما اجساد، دندانها و اسناد را بصورت سرى براى استالين فرستاديم و در انتظار دستور مسكو براى رفتن به پايتخت و عرض گزارش به وى شديم.
اجساد اوا براون و هيتلر با كليه اسناد مربوط به آن به دستور استالين در محلى كه زير نظر سازمان اطلاعات (ك گ ب) قرار دارد و تعداد بسيار كمى از سران روسيه از آن آگاهى دارند، نگهدارى ميشود.تاكنون دولت روسيه در اين زمينه اطلاعاتى حتى براى سران كشورهاى متحد در جنگ منتشر نكرده و كليه سوالات خبرنگاران و تاريخ نويسان در اين زمينه بى جواب مانده است.
هيتلر فرزند يك كارمند اداره گمرك بود اما آدولف نمى خواست كارمند شود. او كارمند شدن را همتراز اسارت مىدانست و از اينكه بله قربان گوى كس ديگرى باشد متنفر بود. به همين جهت با آنكه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. ديرى نپاييد كه نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد كه براى ادامه زندگى به تنهايى به وين، پايتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد.
وي در آنجا روزگار سختى را پشت سر گذاشت. در سال 1914 يعنى درست در سالى كه جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت كرد و چون تعصبات ملى قويى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور كه دوستانش مى گويند رشادتهاى زيادى از خود نشان داد تا آنجا كه به مدال صليب شجاعت كه تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آويخت نائل گشت.
به سبب جراحتهاى جنگ در بيمارستان بسترى بود كه خبر شكست آلمان را به گوشش رساندند. اين تلخ ترين خبرى بود كه تا آن زمان شنيده بود و او را منقلب نمود.او سياستمداران را مسببين اصلى اين شكست مىدانست و به همين جهت بود كه نسبت به حكومتى كه آنان بنام جمهورى وايمار تشكيل دادند هيچگاه خوشبين نبود.پس از جنگ او در قسمت تبليغات ارتش به كار مشغول شد تا زمانيكه وارد حزب كارگران آلمان گشت. اين همان حزبى است كه بعدها بنام حزب ناسيونال سوسياليسم آلمان بزرگترين حزب آلمان گرديد.
حزب كارگران حزبى كوچك و متشكل از نهايتا 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مديريت، فعاليت و كوششهاى آدولف هيتلر و همچنين ابداعاتش از قبيل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نيز برگزارى جلسات حزبى در اماكن مطرح و همچنين تاسيس روزنامه برا ى حزب رفته رفته تبديل به حزبى بزرگ شد تا آنجا كه دست به يك كودتا زدند كه بعدها بنام كودتاى آبجوفروشى مشهور شد. كودتايى كه در آن هيتلر و ديگر افراد حزب بر عليه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همكارانش در اين راه با شكست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افكندند بلكه حزب تعطيل و غير قانونى اعلام و از هرگونه فعاليتى منع گرديد.
هر كس ديگرى بود دست از كار مى كشيد و يا حداقل در زمانى كه در زندان بود حركتى نمى كرد اما اين شخصيت خارق العاده دست به يكى از بزرگترين اعمال خويش زد... نوشتن كتاب نبرد من . كتاب نبرد من بعدها بعنوان كتاب مقدس نازيها ( اعضاء حزب ناسيونال سوسياليسم ) درآمد كه در آن ريشه هاى فكرى رايش سوم بيان گرديده است. رايشى كه بزرگترين امپراتورى آلمان لقب گرفت.
نبرد من ( Mein Kampf) کتابی، که توسط آدولف هیتلر نوشته شده است، و بیانگر اندیشههای سیاسی هیتلر و نازیسم میباشد. هیتلر در سال ۱۹۲۴ هنگامی که در قلعه لندربرگ زندانی بود بخش اول کتاب را با دیکته کردن جملات به منشی خود رودلف هس این اثر را به وجود آورد. بخش دوم، پایان همان سال پس از آزادی زودهنگام او از زندان نوشته شد.
با قدرت گرفتن ناسیونال سوسیالیستها در آلمان، فروش و توزیع نبرد من نیز رواج گرفت. از اواسط دهه ۱۹۳۰ کتاب هیتلر به خرج دولت به زوجهای تازه ازدواج کرده هدیه میشد، فروش نسخههای دست دوم کتاب ممنوع بود و تدریس آن در مدرسهها به عنوان جزئی از برنامهی تبلیغاتی حزب ناسیونال سوسیالیست از همین دوران آغاز شد. از این کتاب تا پایان جنگ دوم جهانی نزدیک به یازده میلیون نسخه انتشار یافت که بخش اعظم آن یا رایگان توزیع، یا به اجبار خریداری شدهبود.
نبرد من پس از جنگ جهانی هرگز در آلمان تجدید چاپ نشده. البته دلیل اصلی آن مخالفت وزارت دارایی ایالت بایرن بوده که امتیاز نشر آن را در اختیار دارد و ممنوعیتی در این زمینه وجود ندارد. این کتاب توسط عنایتالله شکیباپور به فارسی ترجمه شده و در ایران به چاپ هجدهم رسیدهاست.

روی جلد کتاب نبرد من
پس از آزادى او با دولت توافق نمود كه بر عليه آنان حركتى انجام ندهد و اينچنين بود كه بار ديگر حزب را رو به جلو به پيش راند.
حزب نازى به علت نبوغ سياسى هيتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اكثريت كرسيها را به خود اختصاص داد بطوريكه هرمان گورينگ يكى از نزديكترين ياران هيتلربه عنوان رئيس پارلمان انتخاب گرديد. سرانجام در 30 ژانويه 1933 ژنرال هيندنبورگ رئيس جمهور سالخورده آلمان آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزيد و اين لحظه تاريخى آغاز رايش سوم مى باشد.
هيتلر پس از به قدرت رسيدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشيد و با اينكه در پيمان ورساى آلمان حق داشتن نيروى نظامى را نداشت با نيرنگ يك نيروى نظامى براى آلمان آفريد كه تا آن زمان بى سابقه بود.پس از آن اتريش را الحاق خاك آلمان كرد.اتريش پس از جنگ اول جهانى بسيار ضعيف شده بود و هيچ نشانى از شكوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همين سبب مردم مشتاقانه به الحاق كشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. اين واقعه به آنشلوس معروف است.
بدين ترتيب هيتلر در 14 مارس 1938 پيروزمندانه و در حالى كه به ابراز احساسات مردم كه مشتاقانه براى ديدنش صف كشيده بودند پاسخ مى گفت وارد وين ، شهرى كه روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى كرده بود ، گرديد. پيمان ورساى يكى از ذلت بارترين پيمانهايى بود كه پس از جنگ اول جهانى و در پى شكست آلمانها بر ملت آلمان تحميل گرديده بود و هيتلر سوگند خورده بود كه اين پيمان را براندازد. از جمله مفاد اين پيمان دادن سرزمينهايى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانيها، لهستانيها را ملتى پست تر از خود مى دانستند اين امر برايشان بسيار گران مى آمد.
بدين سبب به دستور هيتلر در سپيده دم اول سپتامبر 1939 لشكريان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سيل از مرز لهستان عبور كردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پيش راندند. انگلستان و فرانسه كه در آن زمان جزو هم پيمانان لهستان بودند، پس از اين واقعه به آلمان اعلام جنگ كردند واين آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترين جنگ تاريخ بشرى، بود.