بهنوش بختیاری در لباس مکانیک ها-ستاره اسکندری در حال پخت نان بربری!
کارسختی بود هماهنگی ده بازیگر برای قرار دادن در ده موقعیت شغلی. ازیک طرف باید با زمان آن بازیگر خودت را هماهنگ می کردی و از طرف دیگر باید شرایط و امکانات شغلی که قرار بود توسط آن بازیگربازسازی شود. روزهای شلوغ پایان سال برای بچه های همشهری جوان با این پروژه شلوغ و شلوغ تر شد. این پروژه در قالب ویژه نامه ای با نام«بازیگران مشغول کارند» همراه با شماره نوروزی هفته نامه عرضه شد. گزارش های این ویژه نامهکه دبیری آن را وحید سعیدی بر عهده داشت توسط آرامه اعتمادی،نازنین قنبری و مهدخت اکرمی تهیه شده و عکس های آن هم ماحصل زحمات ساتیار امامی است.
|
|||


الهام حمیدی/ آتشنشان/عملیات خانم 125 الهام حمیدی بازیگری است که ما به زور از او خواستیم تا آتشنشان شود، خودش دوست داشت قالیباف باشد: «لباسهای خوشگل بپوشم، مثل لباس سنتی!» به او سنگ دلانه گفتیم نمیشود! با ناراحتی قبول کرد.

باید لباسهای آتشنشانیرابپوشد، آتشنشانها لباسهای مردانه به او میدهند، حمیدی وقتی این لباسها را میبیند، قیافهاش در هم میرود. ما که فکر میکنیم الان است که بزند زیر گریه! با ناراحتی و کلافگی میگوید: «من فکر کردم لباسهای نو به من میدهید. دلم نمیآید اینها را بپوشم.»

بهنوش بختیاری/ مکانیک/ مکانیکی شاسخین و شرکا بهنوش بختیاری همیشه اولین نفر است که برای سوژه های طنز به ذهنمان می آید. همیشه برای این حرکات پایه است. وقتی با او این سوژه را در میان گذاشتیم، استقبال کرد.

قرار شد تا شغل را، خودش به ما پیشنهاد دهد، برای این کار به او فرصت فکر کردن هم دادیم، اما خیلی سریع گفت: «احتیاجی به فکر کردن ندارد، من همیشه می خواستم مرده شور شوم.» ما هم مثل شما دهانمان باز ماند! از این همه جسارت و تفاوت او با شغل فعلی اش. نشد که مرده شور خانه را هماهنگ کنیم.

چون نه می شد که یک زن را برای گزارش به غسالخانه ببریم و نه اینکه او به علت بازی در سریال دارا و ندار فرصت این کار را داشت که همراه ما تا بهشت زهرا بیاید. مکانیک شدن پیشنهاد ما بود که او روی هوا آن را گرفت. کلی خندید و گفت: «عجب حالی بدهد! »

ستاره اسکندری/ نانوا / ساده میخوای یا خشخاشی ستاره اسكندری با انرژی سر ساعت به دقتر مجله آمد،بعد از اینكه با او كمی حرف زدیم به سمت نانوایی رفتیم.در راه او می گوید من قبلا در خانه مادر بزرگم نان پخته ام فكر نكنید بلد نیستم.لباس های مورد نیاز هم از آشپزخانه مجله تهیه كرده ایم بجز پیشبند كه قرار است از خود نانوایی بگیریم.پخت نانوایی هنوز شروع نشده و سه،چهار نفری بیرون منتظر ایستاده اند.

اسكندری قبل از ما وارد نانوایی شد و با شاطر ها سلام وعلیك گرمی كرد. اوخیلی سریع نزدیك طاقار خمیر شد و پرسید این خمیر ها چند كیلو است؟یكی از شاطر ها پسخ داد 240 كیلواسكندری حیرت زده به سمت خمیر های آمده شده رفت و دوباره پرسید این ها خمیر های سنگك است؟

همه خندیدندو گفتند نه بربری است.او با حالت ناراحتی سری تكان داد و گفت خب من تا به حال سنگك و بربری ندیده بودم و فقط بلدم نون محلی درست كنم.اونقدر محو دیدن كار شاطرها شده كه یادش رفت لباس هایش را عوض كند و فقط گفت این جا خیلی با حال و با مزه است.

روناک یونسی/ گلفروش/ رستگاری در گلفروشی روناک یونسی که بازی او را در سریال رستگاران دیده اید، دلش می خواست خلبان شود، چون پدرش هم خلبان است اما بنا به دلایلی این امر میسر نشد به همین خاطر درباره شغل دیگری به توافق رسیدیم. گلفروشی گزینه خوبی بود، وقتی که با او در میان گذاشتیم خیلی استقبال کرد «موافقم واقعا شغل جالبی است.اما اگر می شود یک سبد گل تهیه کنید تا بتوانم در خیابان آن ها را بفروشم».


نگارفروزنده/ دندانپزشک/دندان لق را نکنید! خدا نکند در ایام تعطیلی دندانتان درد بگیرد، خدا نکند، بخواهید تخمه بشکنید و نتوانید، یا اینکه جلوی خودتان را بگیرید تا پستهها را زیر دندانتان خرد کنید. خدا نکند دندانتان لق شود چون دندان لق را فقط باید کند! کار است دیگر، ممکن است یکدفعه پیش بیاید، حالا اگر این اتفاقات برایتان بیفتد چه کار باید کرد؟ هیچ کاری، فقط باید به سراغ یک دندانپزشک بروید، یک دکتر که خیلی خوب بتواند شما را راضی نگه دارد و کارتان راه بیفتد. حالا اگر در این میان دندانپزشک همیشگی شما در مسافرت به سر میبرد، چاره چیست؟! باور کنید که خانم دکتر ما کارش بسیار خوب است، به سراغ آن بروید.درمانگاه بهداشتی و درمانی چیذر، محل مورد نظر ماست.
|
|||
کاوه خداشناس/ باغبان/ کاوه باغبان كاوه خداشناس، اول میخواست قاتل شود، اما حتما میدانید كه اینكار بدآموزی دارد؟!!! پس پیشنهاد كرد، «من عاشق باغبانی هستم. خانهام پر از گل و گیاه است». قاتل و کشتن آدمها کجا و باغبان بودن کجا؟! پارك نیاوران جای مناسبی برای یك باغبان تمام عیار بودن است. نه؟! كاوه خداشناس حسابی پایه است، لباس سرتاسر سبز ِ و البته فراموش نكنید نو(!) را میپوشد.

آزاده نامداری/ آشپز/ راتاتویی شکمو چقدر شکمویید؟! چقدر اهل پخت و پزید؟ با بوییدن غذا گرسنه¬تان می¬شود؟ آب دهانتان راه می¬افتد؟ دلتان می¬خواهد همان لحظه گرسنگی¬تان را برطرف کنید؟ حاضرید در یک رستوران چند دقیقه تامل کنید تا نوبت شما برای غذا خوردن برسد؟ یا اینکه دلتان می¬خواهد با سر به غذاها شیرجه بروید؟ اصلا شده به رستورانی بروید و آرزو کنید که ای کاش همیشه از این غذاها می¬توانستم بخورم؟! شده که بخواهید پخت و پز این غذاها را یاد بگیرید؟ اصلا بگویید ببینم تا به حال دوستداشتید آشپز باشد؟ یک سر آشپز شاید. آن¬هم در یک رستوران بسیار بزرگ و شیک؟!

فکرش را بکنید.آزاده نامداری مجری محبوب تلویزیون شکموست. این را خودش می¬گوید. پیشنهاد آشپز بودن هم جزو آن¬دسته از کارهایی است که او همیشه دوست داشته اگر مجری نمیشد، این کار را انجام دهد.

امیر حسین رستمی/ حاجی فیروز/ شکور حاجی فیروز می شود «امیرحسین رستمی» یا همان شكور شمسالعماره جزكسانی بود كه یك هفته تمام همه نوع موقعیت شغلی را با او بررسی كردیم تا به حاجی فیروز رسیدیم یا بهتر بگوییم، رسانده شد! تصور كنید رستمی از شغلهایی مثل «مربی تنیس» ( كه امكان مانور عكاسی نداشت)، جت اسكی (كه امكان رفتن به مسیرهای دور نبود)، ملوان ( كه باز هم امكان فراهم كردن كشتی نبود، حتی با تصویر سازی مشهور همشهری جوان كه مدام رستمی از آن به عنوان قدرت ما یاد میكرد) به این شغل رسید. در واقع باید اینجا از مجموع دوستان رستمی( به تعبیر خودش دوستان نادان!) تشكر كنیم كه در مشورتی جمعی با رستمی ،او را به این كار ترغیب كردند، اما نمیدانستند دوست شان را به چه مهلكه ای انداخته اند!

منبع:همشهری جوان-فرارو


